ازدواج کردم 5ساله خیره سرم
تلفنی حالشو میپرسم بد شوهرمو میگه می خم خونشون دقم میده... دییووونه شدم ازش
الانم مریضه افتاده تو خونه بااون حالش بازم ادامه میده....
الان 10روزه نرفتم.. اعصابم ارومتره شوهرم میگه زندگیمون خوب شده...
من حامله شدم انگار نه انگار.. نوه اولم میشه...
خستم ازش.. از یه طرف میترسم بمیره...
از یه طرف خدا که بیاحترامی نکنم...
دیوونه شدم تو ایم یه سال که مریض شده زندگیم رو هوا بود تکتم ذهنم مریضی اون بود ولی همش بهم آسیب زد... نمیتونم ببخشمش.. از بچه تو شکمم خجالت میکشم...
میخوام نفرینش کنم میگم الان که مریضه افتاده طوریش بشه چی! ....
خدا تو قیامت انتقام بگیره ازش...
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
از حاملگی میترسم... از دنیا خسته م...