۳۲ سالشه
خرداد ماه عقد کرده ، دختر ساده و معمولیه بی آرایش از لحاظ چهره و تیپ چادریه
۲ ساله تو یه مدرسه ایم
برا همه سوال شده بود چشه جرا دفتر نمیاد چرا صبحونه نمیاد سرد شده
امروز یکی از همکارا گفت با شوهرش مشکل خورده
شوهرش سرد شده بوده یمدت نمیرفته ببینتش
قضیه از جایی جدی شده که زنگ زده شوهرش پول حسابمه بریم وسیله جهاز بخریم شوهرش گفته حالا دست نگهدار ببینیم چی میشه شاید نشد
اینم گفتم یعنی چی بعد پسره حالا بعدا میگمت
دو روز بعد پسره از همجا بلاکش میکنه تا نتونه پیام بده
دختره هم میره به پدر مادرش میگه
پدر مادرش میرن خونه پسره، ببینن چخبره که پیجونده نرفته جهاز بخرن که مادر شوهرش گفته ایشالا پولشو نگهداره برای بخت دومش حاج خانم قسمت نبوده انگار🫥🫥🫥🫥
حالا پدر مادر دختره از صبح تا شب همکارمو سرزنش میکنن چیکار کردی که اینطور شده🥲 پسره خیلی راحت گفته حسی بهت ندارم همینجا جدا بشیم بهتره
خیییییلی دلم براش کبابه