یک روزم مونده یعنی دوهفته وقت داشتم الان شوهرم میگه نریز معلوم نیست خونه بدن یا ندن ولی اخه من واریزی قبلی طلا فروختم 😭 وکلی هم ضرر کردم اگه این واریزیو نریزم حذف میشم و یعنی دوبرابر ضرر میکنم
من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم میرفتم که بی نتیجه بود.😔 الان 19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘
اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره
اره مسکن ملی هرچی میکشم از دست این مرده 11ساله مستاجرم همش میگه نکن نخر و فلان میخوام دیگه به حرفش ...
البته ترسش و بی اعتمادیش طبیعیه
ولی مگر راه دیگه واسه خونه دار شدن سراغ دارید؟
مگه با این پول میشه چند متر حتی زمین خرید؟
مجبورید اعتماد کنید
ان شالله ک خیلی زود تحویل بگیرید
خودتون هم پیگیری کنید
من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه): برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمدهام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی. یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز میکنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم): حکایت مواجهه من با آدمهاییه که یهو ازشون عجیبترین بیمهریها رو میبینم...
منم همینو میگم حتی الان میشه امتیازشو فروخت اینجا بشدت خرید فروش میشه تازه هنوز هیچی هم نشده
والا مستاجری جیگر آدمو خون میکنه
حداقل یه زمینی دستتونو میگیره
اینجا هم حتی نیمه ساختشو میفروشن،هر چی باشه یه سرپناهه
من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه): برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمدهام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی. یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز میکنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم): حکایت مواجهه من با آدمهاییه که یهو ازشون عجیبترین بیمهریها رو میبینم...