شوهرم فردا قراره بره ی مسافرت کاری تا ی هفته نمیاد خونه بعد امروز انتظار داشتم پیش هم باشیم باهم بریم بیرون. اما با رفیقاش رفت بیرون منو تنها گذاشت برگشتم بحثمون شد ک چرا منو نمیبری با رفیقات میری بیرون اهمیتی نداد گرفت خوابید منم حالم خیلی بده دیگ دوسش ندارم از ته دلم اما یجوری ام. عادت کردم بهش حالم بده خوابم نمیبره دلم میخواد تا صب گریه کنم چرا انقد ضعیف شدم من چرا اخه. منو وابسته میکنه ی مدت باهام بهترین رفتارو داره بعد ک من باز علاقم زیاد میشه اینجوری میکنه خدایا دیونه شدم دوس دارم جمع کنم برم یجایی ک هیچکیو نبینم انتظار خدافظی بهتری رو داشتم 🙂💔
نگید چقد وابسته ای اره وابستم ی مدت بهتر شده بودم اما باز انقد بهم محبت کرد مث اولا شدم ادم مهربونی ام طاقت دلخوریو قهرو ندارم همینم باعث این همه مشکلم شده دلم میخواد بخوابم تو حال اون تو اتاقه دلم از تمام دنیا گرفته من لیاقتم بیشتر از ایناس ولی 🥲