دیوونه شدم از ی طرف استرس نبود مامانمو دارم واسه زایمانم دلم بهونشو میگیره خیلی دلتنگشم از ی طرف بی معرفتیه بقیه ک اصلأ پاشونو خونم نمیذارن ی جورایی قطع ارتباط کردن باهام شوهرمم ازم فراری از طرفی دردای زیادم ک از ۶ماهگی خفتم کرده تنبای بیش از حد کثیفیه خونه شوهرم تا حالا کمکم میکرد ولی اونم از دردای من از کثیفی خونه حوصلش سررفته واقعأ دیگه کشش ندارم خیلی عصبی ام