دیشب ساعت یک شب سیم سیار به پاش پیچید برداشت محکم کوبید به زمین گفتم چرا اینکارو کردی مشت زد به سرم هنوز پادش نخوابید یه مشت هم به طرف قلبم خدا نیاره من بخدا از ساعت میدیدم هی گیر میده نمیشه رفت طرفش یه حرف زد منم دادو بیداد کردم اون موقع گریه کردم زد بیرون تا الان که بهش رو ندادم اونم به من رو نداد گفتم قند نداریم اصلا رو نداد درو بست بازم رفت بیرون تا شب نیاد چیکار کنم حتی خانوادش هم پشتش هستن منم که یتیم 🥲
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.