ب خدا میترسم ازشون از نگاهاشون بعد اینکه میشوره میاد جلوم پاهاشو ماساژ میده با اخم بهم نگاه میکنه و حرف نمیزنه منم نگاش نمیکنم
آخه من چ گناهی کردم هرسری برم ی بشقاب غذا بخورم سهم بقیه روهم بشورم کلی ظرف جمع میکنه
راستش من خودم دوست ندارم کسی بیاد خونه من ظرف بشوره و از هیچکس انتظار ندارم.مادرشوهرم خیلی جونه ولی نمیدونم چرا اینجوریه
من خیلی ازشون اخم دیدم ولی ب خودم نگرفتم خودی تایپکمو پاشدن بدون من رفتن جشن منو نبردن تنهایی رفتم داخل ولی از این ب بعد میدونم چیکارکنم
ولی مطمعنم یه ماهم نرم دعوت نمیکنن نامزدم میگه خونه خودته دعوت چرا و..
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز