منو شوهرم یه شهر دیگه زندگی میکنیم تقریبا هردوماه یکبار میریم شهرستان ...من میرم خونه پدرو مادرم میمونم همسرمم خونه پدری خودش..اما مادرشوهرم عقیده داره خانوم باید پیش همسرم بخوابه و میخواد من خونه اونا بمونم..آخه من تو غربت خیلی دلتنگ خانوادم میشم🥲میخوام همش خونه پدریم بمونم چون خیلی کم هم میمونیم همه از ی طرف دعوتم میکنن هردو خواهر برادردار هستیم .دیشب به مادرشوهرم گفتم فردا شام خونه خواهرم دعوتم اما گفت من میخواستم شام بپزم همه دخترامم هم بیاد..اما من گقتم که من دیشب بهتون گفتم که خواهرم دعوت کرده انگار ناراحت شد گفت باشه تو خونه ی ما نمیمونی منم دعوتت میکنم ...عذاب وجدان گرفتم😮💨
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
ما وقتی میریم شهرمون ۳ روز خونهی پدرم هستیم هر دو ۳ روز خونه پدرشوهرم.
البته گاها شده یکیمون تنهایی بره ولی اغلب با همیم.
ولی درک میکنم که خیلی دلتنگی زیاده و با ۳ روز موندن رفع نمیشه..
خود مادرشوهرتوننمیرید اصلا؟ مثلا ی روز برید کلا اونجا باشید؟
عاشق شدهام.شکست خوردهام. پیروز شدهام.اشتباه کردهام.انتقام گرفتهام. تحقیر شدهام. دوست داشته شدهام.به من عشق ورزیدهاند. زیرابم را زدهاند. از کار بیکار شدهام.دستم را گرفتهاند. سفر کردهام. وحشت کردهام.از ته دل خندیدهام.شهری را که دوست داشتم ببینم دیدهام. دیوانهوار رقصیدهام. خدا را گم کردهام. خدا را دوباره پیدا کردهام.سقوط کردهام. در منجلاب دست و پا زدهام.نفرت ورزیدهام. از خودم متنفر شدهام. خودم را دوست داشتهام.برای درست کردن اشتباهاتم از جا بلند شدهام. برای ادامهی یک زندگی جنگیدهام.نفرتهایم فروکش کردهاند.کتاب خواندهام. فیلم دیدهام.فریاد زدهام.گریه کردهام. دوست داشتهام تا ابد جاودانه بمانم. کسانی از دیدنم هیجان زده شدهاند. کسی دوست داشته سرم از بدنم جدا شود. مسیرم را پیدا کردهام. بدنم را به سبک خودم دوست داشتهام.هورمونهای مادرانهام فعال شدهاند.عقل و منطقم غالب شده است.نگذاشتهام شکستم را ببینند.و در تمام این مسیر شبیه هیچکسی نبودهام و چیست زندگی جز همهی اینها... 🍂🔮
نظرم اینه یک روز رو از این روزها اختصاص بدید خونه اونا باشید شب هم بمونید
مابقیش خونهی پدرتون باشید گلم.
عاشق شدهام.شکست خوردهام. پیروز شدهام.اشتباه کردهام.انتقام گرفتهام. تحقیر شدهام. دوست داشته شدهام.به من عشق ورزیدهاند. زیرابم را زدهاند. از کار بیکار شدهام.دستم را گرفتهاند. سفر کردهام. وحشت کردهام.از ته دل خندیدهام.شهری را که دوست داشتم ببینم دیدهام. دیوانهوار رقصیدهام. خدا را گم کردهام. خدا را دوباره پیدا کردهام.سقوط کردهام. در منجلاب دست و پا زدهام.نفرت ورزیدهام. از خودم متنفر شدهام. خودم را دوست داشتهام.برای درست کردن اشتباهاتم از جا بلند شدهام. برای ادامهی یک زندگی جنگیدهام.نفرتهایم فروکش کردهاند.کتاب خواندهام. فیلم دیدهام.فریاد زدهام.گریه کردهام. دوست داشتهام تا ابد جاودانه بمانم. کسانی از دیدنم هیجان زده شدهاند. کسی دوست داشته سرم از بدنم جدا شود. مسیرم را پیدا کردهام. بدنم را به سبک خودم دوست داشتهام.هورمونهای مادرانهام فعال شدهاند.عقل و منطقم غالب شده است.نگذاشتهام شکستم را ببینند.و در تمام این مسیر شبیه هیچکسی نبودهام و چیست زندگی جز همهی اینها... 🍂🔮