گفتم غم تو دارم
گفتا چشت درآید!
گفتم که ماه من شو
گفتا دلم نخواهد!
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا زخوب رویان این کار کمتر آید!
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که در حقیقت دل ره به تو ندارد!
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا ز سرشوی من این کار حتماً آید!
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا هوای گرمیست اَه اَه عرق در آمد!
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا که این لب من بر گونه ات نیاید!
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا برو به سویی تا گلّ نی درآید!
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد
گفتا که ای وای دیر شد داد مامان در آمد!!!