گفتم نمیبخشم.14 ساله مادرش روزگارمو سیاه کرده آنقدر مکار ریاکاری خدا میدونه اینهمه تاوان ظلم میدن باز آدم نمیشن. میگه چون خودم خواستم پات موندم سرلجبازی با خانوادم در حالیکه انتخاب پدرم بوده و سنتی ازدواج کردیم . میگه ببخش بتونم ی ملک دیگه به نام خودم بزنم ی خونه و ماشینم به نام نو . دروغ میگه میخاد بره پیش ذونا ولم کنه . اصلا دوستش ندارم آرزوی مرگشو میکنم چون واقعا بلای جسمی روحی جنسی نبوده سرم نیاورده باشه همش شکنجه داده موندم دقش بدم . واسه کار مرددم