ببخشید تکراریه چون کسی کمکم نکرد
بچه ها من 23 سالمه و دوس پسرم 38 ساله
نوشتم نامزد ک تعلیق نشم
قبلا اومد خاستگاری و خانواده نذاشتن و اینم دیگه پیگیر نشد و منم از اونجایی ک کمبود محبت پدر دارم و محیط خونمون مثل قبرسونه و افسرده هستن همشون، خیلی تنهام و بخاطر لاغری و سبزگی و زشتی بی اعتماد ب نفسم و هیییچ خاستگار دیگه ای هم ندارم و دو دستی چسبیدم بهش،نمیخوام ب شوهر تبدیلش کنم ولی تنها انگیزه زنده موندنمه با اینکه میدونسم دیگه نمیاد من رو بگیره و داره زن انتخاب میکنه،ایشون از دور یه ادم موجه و مذهبی و سر ب زیره ولی خب منی ک باهاش بودم هزار بار شاهد دید زدناش بودم یا مثلا میگه زن فلانی چقد صورتش پف کرده یا فلان دختره اصلا معلوم نی دماغش عمله چون هنوز پف داره و...وقتی اینارو میگه دق میکنم چون میفهمم خیلی ب زیبایی توجه میکنه و خب دخترای فامیلشم خیلی دافن و زیر نظر داره بقیه رو و خداروشکر میکنم ب ازدواج نکشید چون قطعا روانی میشدم ولی از طرفی ته دلم یه غم و حسرت بزرگیه ک وقتی نزدیک 2 سال باهاش بودم و انقد باهاش راحتم و وابستشم و دیگه نباید براش نقش بازی کنم،دیگه توی این سن بخوام دوباره از سر عاشق کی بشم و بترسم ک من رو پس بزنه ....همه همسنام شوهر کردن....البته اینم بگم موقعیت مالیش خیلی معمولیه و خونه از خودش نداره و میخواد طبقه پایین مادرش بشینه یه تیبا داره ولی خب برای من پول مهم نبود،البته توی رابطمون زنگ اصلا نبود و زیادم حوصله پیام نداشت و قرارامونم شاید هفته ای یه بار ولی من ب همینم راضی بودم...
چجوری ازش دل بکنم ک وقتی ازدواج کرد دق نکنم؟
راستی یه بارم ک کات کرده بودیم و من عین جنازه 10 روز فقط خوابیده بودم،فهمیدم اون داشته اونموقع دمبل میزده و هیکلشو خوب میکرده و انگیزه زندگیش بیشترم شده بوده🤐چرا اینجوری ان مردها...