شوهر من هرگز ۶۰ کیلو نمیشد
بعد عروسیمون ۶۷ کیلو شد،لپ دراورد و گونه و ... کلا از این رو ب اون رو شد همه میگفتن سرحال شدی،
من اوایل عروسیم ی شب رفتیم خونه مادرشوهرم
هی ب شوهرم میگفتن غذاتو درست کن چاق شدی خوب نیست و.... یعنی ی جور ب من طعنه میزدن ک چی میدی میخوره
هر چ جواب میدادم با خوشرویی و شوخی دیدم کوتاه نمیان
تا اخر مهمونی هر کدوم باهام حرف میزدن از پدرشوهر مادرشوهر جاری و برادر شوهر و... ... شوهرمو نگاه میکردم یعنی خودت جواب بده،، و اصلا جوابشونو ندادم نه با منظور اینکه ناراحت شدم ک ذوق کنن،جوری رفتار کردم ک من با کسی ک بهم توهین میکنه همکلام نمیشم
اون اخرین باری بود ک بهم بی احترامی شد تا الان مث طلا باهام رفتار میکنن
گربه رو دم حجله بکشید
همیشه نیاز نیست تیکه بار کسی کنیم،گاهی سکوت بیشتر حرصشونو درمیاره