2777
2789

آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت


بی‌دل و بی‌خودت کنم در دل و جان نشانمت


آمده‌ام بهار خوش پیش تو ای درخت گل


تا که کنار گیرمت خوش خوش و می‌‌فشانمت


آمده‌ام که تا تو را جلوه دهم در این سرا


همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت


آمده‌ام که بوسه‌ای از صنمی ربوده‌ای


بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت


گل چه بود که گل توی ناطق امر قل توی


گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت


هُوَ رَبُّ المُستَحیل و أنت تبكي عَلَي المُمكن.او خداوند ناممکن هاست،در حالی که تو بر ممکن ها گریه میکنی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز