دختر خاله مادرم دو تا نوه دختری بیشتر نداره
ننه بابای درست حسابی ندارن طوری که بچه بزرگشون رو ول کردن با مادربزرگش زندگی میکنه انگار نه انگار ی بچه دیگه هم دارن به دومی بیشتر اهمیت میدن
این پسر بزرگه ۲۰ سالشه اون دومی ۱۵ سالشه و همه جوره در رفاهه (ناگفته نماند خسیس هم هستن)
پسر بزرگه همش از بیرون غذا میخوره همش فیت بود میخوره توی خونه هم غذای خوب و چرب و چیلی میخوره
دختر همین خانم که میشه این آقا پسر خیلی مامانشو حرص میده و باهاش دعوا میکنه و خودشم معتقده که دخترش فقط برای سو استفاده اونو میخواد اما چون هم خودشو هم بچه هاشو خیلی دوست داره بازم همه جوره خرج این پسر بزرگه میکنه
پسر دومی که از کاراش نگم براتون از بس بدجنسه 😑
خلاصه دیشب داشت با نوه اش حرف میزد گوشیو قطع کرد
همیشه من اونو میرسونم خونش نه نوه اش حالا چی بشه که نوه اش بیاد دنبالش چون مواقعی که میاد دنبالش بخاطر کله پاچه و سیرابی و غذا میاد که بره با مادر بزرگش بخوره
منم گفتم حتما الان که میاد دنبالت شک نکن بخاطر غذا اومده
بعد خواهرم گفت نه بابا محمد امین خودش کارت مادربزرگش همراهشه پیتزا چیزی خورده
یهو انور سادات (همین خانمه دختر خاله مادرم) در اومد گفت نوش جونش نوش جونش گوشت بشه بچسبه به ک ی ر ش 😐 چند بارم زد به تخته که ما چشمش نکنیم
خواهرم ناراحت شد گفت انور سادات مگه ما چشممون شوره؟
من خیلی از این حرفش بدم اومد و الکی با حرفی که زدم خودمو کوچیک کردم
همه میگن بچسبه به تنش این میگه ک ی ر ش 😶