اول بگم من پارسال خوابیده بودم با استرس شدید که این خانم بهم داده بود قبلش یهو اومد خونه داد زد من خواب بودم سکتع کردم انگار تو خواب خودم گفتم خدایا من صبح پاشم چیزیم شده. صبح پاشدم یه چشمم کور شده بود و مشکوکبه ام اس اما ام ار ای اوکی بود دکتر گفت ریسک ام اس داری اما الان نداری. گفت از استرس دوری کن خواهرمم چون خودشو مقصر میدونست مراعاتمو میکرد یه مدتت تا اخیرااا دوبارع شروع کرده به داد و دعوا وقتی من خوابم دوباره با سکتع از خواب بیدار میشم
رفتیم دکتر نوار عصب چشم دادم هرچند دستگاهش به نظرم غلط بود اما چشمم کامل خوب شده بود
ازم پرسیذ چی شد گفتم دکتر گفته ام اس خفیف داری باز گریه کرد و زاری اشک عذاب وجدان گرفتم
گفتم وای کاش اینجور نمیگفتم اما دو روز از اشک ریختنش نگذشته بود که امروز جوری تو خواب سر مامانمم داد زد با سکته بیدار شدم گفتم خیلی رعایت کردی مرسی گفت برو بابا
حقشه دیگه عذاب وجدان ندارم اصلا این رحم نمیکنه به من