سلام
من تولدم بود خونه مادرشوهرم بودم شوهرم ازسربازی میمومد مرخصی براتولدم کیک گرفته بود اومد اونجاسوپرایزم کرد مادرشوهرم اخم کرد کیک وکه گذاشت رومیز مادرشوهرم گذاشت یخچال گف بریدببرید بیارید بخورن نزاشت شمعمو فوت کنم اصلا عکس بگیریم هیچکسم هیچی نگفت یادم میفته خیلی ناراحت میشم
حسودیش کرده
آخی عزیزم تولدت مبارک ان شاالله خوشبخت و عاقبت بخیر بشی،همسرت هیچی نگفت؟
بسکه حسوده
باید میگفتی میخام شمع فوت کنم
از الان سفت بیا براش سوارت نشه که شوهرتم ازش بترسه
محکم جلوش وایسا و حرفتو بزن و حقتو بگیر
از همسرتم بخواه پشتت باشه با منطق و محبت نه با دعواها😅
پس ببخشیدا
خیلی بیجا کرده زن گرفته
بره ور دل همون ابجی و ننش بشینه و زن هم نخواد
یعنی چی؟مادرشوهرت خوردت کرده بعد شما روت نشد؟
بعد همسرتم ازشون ترسید؟🙄خدای من چه دلی داری تو
من بودم بلایی سرشون میاوردم حد و حدود خودشونو بدونن
البته که به همسرم میگفتم ازت توقع دارم هوای دلمو داشته باشی چون من اینجا جز تو هیچکس را ندارم یه دختر بی پناه و تنها از یه خانواده ی دیگه که همه پناهش تویی
پس هوای منو بیشتر داشته باش
دوباره خودتون دونفری تولد بگیرین
هم روم نشد هم میدونستم اونجاکسی به حرفم اهمیت نمیده چون اینچیزا براشون مسخره اس اره متاسفانه همسرم کلافه ام کرده برعکس یه مسله ای پیش اومده بوده مقصر اونابودن ولی ازم دفاع نکرد من خواستم حرفی بزنم که طرف اوناروگرفت
