دیگه پریود نمیشدم این همه برام تعیین تکلیف نمیکردن هر شغلی دوست داشتم برمیداشتم میتونستم قاضی شم رهبر بشم برم جنگ تازه خیلی قشنگ تر از پسرا عاشقی میکردم😒🥲
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اصن باور میکنی من وقتایی ک پریود میشم حس خوشبختی بهم دست میده؟ چون حس میکنم دختر بودنم یکبار دیگع یاداوری میشه بهم
و حس خوشحالی ازینکه میتونم لاک بزنم😍
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
من چیزای ناز و گوگولی دوست ندارم من چیزای خشن و جنگی میخام🥺🥺
وای صد و هشتاد درجه عکس من
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
کاش یاد بگیریم به اون چیزی که هستیم افتخار کنیم ... زن یا مرد بودن مهم نیس مهم انسانیت و ایمان و نیت و عملکرد آدماست که اونا رو قهرمان زندگی خودشون میکنه
نیازی یه به این همه مد و قر نداشتم راحت با ی شلوار تو خیابون راه میرفتم
فقط انجا که میگی رهبر میشدم یا میگی میرقتم جنگ مگه جنگ خوبه جنگ فقط باید برای رفاه اطرافیان باشه نه جنگی که رفاه دیگران رو بهم بزنه
سن من بالاست شاید از سن باباتون هم بالاتر اینجا میام فقط بخاطر سرگرمی و کمکی هم از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم و گرنه شکر خدا هیچ مشکلی خودم ندارم *اگر کسی بخواد تربیت خانواگیشو نشون بده و توهین کنه چون جواب نمیدم بر میگرده به خودش پس مودب باشیم*
من از اینکه این همه از مردا عقبیم خیلی حرص میخورم مثلا قدرت بدنی، سیاست، عقلاداره کشور دست مرداس کلی ...
قدرت بدنی رو قبول دارم اما عقل و سیاست واقعا نمیشه گفت مردا بهترن
الان خیلی زنا هستن از مردا باهوش ترن همونطور که مردهایی هیتن که از خیلی از زنا باهوش ترن مثلا شاید خود شما از 90 درصد مردا هوش و سیاست بهتری داشته باشی
من از اینکه این همه از مردا عقبیم خیلی حرص میخورم مثلا قدرت بدنی، سیاست، عقلاداره کشور دست مرداس کلی ...
کی گفته عقبی؟ خب توام تلاش کن بعدم اینهمه دکتر و دانشمند زن داریم حضرت زهرا که سرور تمام زنان دنیاست یه زن بوده
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
لاک چه ربطی به پریود لنتی داره😩😂منم وقتی پریود میشم فک میکنم خیلی بدبختم کلی خون ازم میره احساس می ...
اخه چون تو پریود نماز خوندن تعطیله میتونم لاک بزنم
روزای دیگه هی باید برم پاک کنم برای نماز
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا