به خاطر بیماری برادرم مجبور شدم زندگی و همسرم رو ترک کنم و طلاق

ببین درسته تو برادرت رو اولویت قرار دادی چون بحث مرگ زندکی بوده 

اما الان از نظر قانونی و شرعی هر آسیبی به پسرت وارد بشه گردن پدرش هست 

چون الان هم بچه پیش مادربزرگش هست و در عرض یک سال پدرش هم طلاق گرفته هم جدا شده!

پس تو مادر بدی نیستی فقط مهارت نداری.

مشاوره برو و کم کم بدون اطلاع برادرت با پسرت دیدار کن 

و اینو تشخیص بده که برادرت واقعا مریضه یا خوب شده و الان فقط داره از تو سواستفاده میکنه...اگر حالش خوبه برگرد به پسرت 

ب داداشت بگو همینی که هست 

من کل کامنتارو خوندم قضاوت کار ما نیست ولی یک چیزو فهمیدم اینه که همون بهتر اون بچه زیر دست شما بزرگ نمیشه چون قطعا با این طرز فکر شما و برادرت قطعا اونم مثل شما میشد اونجا باشه بهتر حداقل روانش سالمه شما انگار خودت حوصله بچت رو نداری و یجورایی از سرت بازش کردی .مادر بودن خیلی پیچیده تر ازین رفتار شماست .دلسوزی تو حرفاتون ندیدم نسبت به پسرت 

ببخشیدا اسی ولی تو دیگه چطور مادری هستی!!! برادرمو یا خواهرمو من به دنیا نیاوردم که مسئولیتی هم در قبالش داشته باشم اما بچه ی من به خواست من به این دنیا اومده پس در قبالش وظیفه دارم و برادر و خواهر و پدر و مادرمم بخاطر بچه م میزارم کنار. نفسم به نفسشون بنده ها ولی بچه یه چیز دیگه ست

چقد داداشت خودخواهه!

میبینه زندگیت بهم خورده جای اینکه بگه برو سر زندگیت میگه بچت رو نبین؟؟؟

تو رو میخواد خودت رو فدا و وقفش کنی

داداشت گناه داره

مریضای اعصاب وروان از هرکسی تو این دنیا تنها ترن 

همیشه توسط اطرافیان پس زده میشن

اولین کار اینه که ببریش پیش یه دکتر خوب مثل دکتر عبدالله فرساد

واینکه باهاش صحبت کنی البته اگه گوش کنه بهش بگو اگه میخوای باهات بمونم شرط اینه که داروهاتو مصرف کنی

من درکت میکنم زندگی باهمچین کسی خیلی سخته

به نظرمن سرطان خیلی بهتر از بیماری اعصاب وروانه

انشالله مریضت شفا پیدا کنه🙏💋

طفل معصوم چ گناهی داره برادرت خیلی خودخواه و بی درکه اون  بخاطر تنهایی خودش شمارو نگه داشت و باعث جدایی تون شد 

لطفا برای شفای محمد صادق دعا کنید

بیماری لاعلاج داره

وای نصف شبی چقدر من از دست تو حرص خوردم واقعا اینا راسته ؟ بابا داداشت چیکارست که واسه تو تصمیم بگیره بیماره درست نگهداری میخواد درست ولی دیگه نه اینجور که شما از بچت بزنی بخاطرش حالت خوشه؟ اولویت شما بچته و تمام 

اینکه از زندگیت به خاطره برادرت گذشتی کمکش کردی پرستاریشو می‌کنی اینکه برادرت نمی‌خواد شوهرتو هم ببینه همه اینارو درک میکنم ولی واقعا دیگه برادرت خیلی نمک نشناسه ببخشید که میگه نمی‌خواد بچتو ببینی واقعا بدم اومد

تصمیم جدی بگیر و از پیش برادرت برو تو زندگی مستقل خودتو داری برای اون هم پرستار تمام وقت بگیرین تا اینجا هم بیشتر از وظیفت لطف کردی از همه نظر در حق بچت کوتاهی کردی که اون فقط مهمه 

چرا اجازت دست داداشته؟

و چقد بی رحم و سنگدل و خودخواهه!!!

ب خاطر ی آدم خیانتکار ناراحتی ک برادرت نگه داشتی عجب

شوهرش خیانتم کرده

واقعا درکتون نمیکنم 

راجع به برادرتون عذاب وجدان میگیرید راجع به پسر خودتون نه ؟

اولویت رو بزارید رو فرزندتون 

مادربزرگش باهاش چطور رفتار مبکنه ؟ اذیتش نمیکنن ؟ 

برادرتون باید بفهمه اولویت زندگی شما پسرتون هست 

هر چه زودتر با پسرتون زندگی کنید 

عزیزم چقدر شما مهربونی