چند وقت پیش تولد چهلسالگیم بود!
همیشه دوست داشتم برای تولد چهلسالگیم یه شمع خوشگل عدد ۴۰ بگیرم و بذارمش رو یه کیک کوچولو و باهاش برای دل خودم عکس بگیرم و قابش کنم بذارم رو دیوار و هی نگاش کنم و هی بگم واییییی، با اینکه چهل سالمه، بازم خوشگلم 😁
ولی خودم تولدمو یادم رفت و البته خانوادهم و همسرم سورپرایزم کردن و شد یه جشن تولد با یه کیک خوشگل، اما بدون شمع عدد ۴۰.
بعدش هم چند بار خواستم یه کیک و شمع ۴۰ بگیرم، اما همهش خودم و بچههام و همسرم پشتسرهم مریض شدیم و افتادیم گوشهٔ خونه ☹️😁
خلاصه که نشد به آرزوم دربارهٔ جشن تولد چهلسالگیم برسم ☹️😉
اما بچهها، چهلسالگی از چیزی که فکر میکردم، خیلی بهتره. انگار اول جوونیه! جوونیای که دیگه خامی و ناپختگی نداره، عشق و احساسهای هیجانی نفرینی نداره. خشم و شادیت بهاندازهس. هنوز جوونی، ولی اشتباههای جوونها رو نداری. هنوز خوشگلی و هنوز تندرست و سالمی. چهلسالگی خیلی قشنگه بچهها.
کیا همسنوسال منن؟