عمل زیاد سختی نیس خونه خواهرشوهرم میمونیم
بعد امروز شوهرم بیرون بود رفته بود شلوار بخره
وقتیدبرگشت فورا مادرشوهرم گفت شلوار خریدیی
بیا بهم نشون بده افتاد دنبالش تا اتاقی ک ما توش میخوابیم
اصلا نمیگفت بیار ببینیمش
دیروز باز افتاد دنبالش تو اتاق ک تنها باشن نمیدونم چراا
بعدشوهرم برا منم ی شلوار خریده بود حس کردم مادرشوهرم بدش اومد فورا رفت بیرون
الاننم شوهرم میگه بریم بیرون میخوام ی چیزی برا مادرم بخرم تا الان چیزی نخریدم براش انگار من خریدم
همین مادرشوهرم ده برابر من لباس و شیک پوشه
ببین میگه تو هم برا مادرت ی چیز بخر