یه بار کنار خیابون وایساده بودم شوهرم داشت میومد دنبالم حامله هم بودم ماه های اولم بود از دکتر دراومدم شوه م داشت میرسید خلاصه یه پسره تو ماشین گیر داده بود بیا برسونمت منم قلبم وایساد گفتم الان شوهرم میرسه میبینه شر میکنه
رفتم داخل ساختمون تو راه پله وایسادم دیدم یارو یهو اومد گف خانوم بخدا قصد مزاحمت ندارم ازت خوشم اومده منم گفتم حلقمو نمیبینی برو الان شوعرم میاد شر میشه بیخیال نمیشد دلشتم از ساختمون میرفتم بیرون با قیافه داغون ک یهو شوهرم اومد تو
من ک زبونم بند اومد شوهرمم فهمید قضیه چیه چون از دور ک داشته میومده ترافیک بوده دیده یارو پشت سر من اومده تو
یقه پسررو گرف پسره هم گف ببخشید من نمیدونستم شوهر داره من ناموس دزد نیستم و فلان دستاشو اورد بالا و منم حالم بد شد پاهام سست شد افتادم زمین شوهرمم ولش کرد اومد سمتم فقظ صداشو میشنیدم ک بهش میکف زن و بچم طوریشون بشه تیکه تیکه ات میکنم اونم میگف ببخشید 😂
من فشارم کلا پایین بود تو حاملگی یه ذره هم دعوا یا چیزی میشد دیگ میوفتادم چشام سیاهی میرف