2777
2789

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

سند یه خونه رو دادم راضی شد یه ماه بعدش عروسی فامیلمون بود خواستم آماده بشم بریم دیدم همههههه طلایی (خیلی زیاد بود بعضیا مال دوران مجردی بودن بعضیا عروسی)که بابام خریده نیست هر چی گشتم نبود و از شوهرم پرسیدم گفت منم ندیدمش ولی مطمئن بودم من آخرین بار که استفاده کردم همون جا بود کس دیگه ای نیومده بود خونمون گفتم طلاهامو بده اونم داد زد ندیدم دعوامون بالا گرفت گفت آره من برداشتم خوب کاری کردم هر چی تو داری مال منه برداشتم فروختم ماشین کردم ببینم چ غلطی می‌کنی فکری کردی هیچی بهت نمیگم پرو شدی مال منه مال منه هر چی زن داره مال شوهرشه بعدشم مگه من اومدم تو رو گرفتم بابات بهم گفت بیا دخترمو بگیر خودت پیام زدی دوستم داری یا نه(این برای وقتی بود که نامزد بودیم و من میخواستم از احساسش نسبت به خودم مطلع بشم) منم اعصابم خراب شد و جوش آوردم گفتم خجالت بکش چرا نمی گی بوی پول به مشارکت رسیده بود ۱۷ سالگی هوس زن کردی هااان نمی اومدی خب حالا هم که اومدی دیر نیس گمشو از خونه من برو بیرون 

با این حرفم اعصابش خراب شد افتاد دنبالم تا می‌تونست من زد به من که هیچی به بچه خودشم فکر نکرد آنقدر من زد و فقط خواهش میکردم نزنه تا اینکه لیوانی که روی میز بود محکم کوبید تو سرم و دیگه بیهوش شدم بعدش که به هوش اومدم بیمارستان بودم گویا بعد دعوامون تازه اون مخ معتادش فهمیده چکار کرده بلند شده برده بیمارستان سرم بخیه خورده بود و تا چند وقت گیج بودم بعد این قضیه همه با خبر شدن منم دیگه به ته خط رسیده بودم هر چی تو دلم بود گفتم همه فامیل حق به من میدادن به جز یکی از عمو هام که هم خودش و هم زنش میگفتن تو خودت از اول نمی خواستیش حتما تو اعصابش خراب کردی اون چ زده بلاخره اون مرد هست!! و این حرف واقعا منو میسوزوند اولا مرد بودن چ ربطی داشت چون مرد هست نباید بگیم بالای چشمت ابرو بعدشم من اگه میخواستم زندگیم خراب کنم همون دفعه که منو رسوندن خونه بابام معذرت خواهی نمی‌کردم من غرور خودم شکستم تا این زندگی حفظ بشه 

عزیزم ۱۲ و۱۲ دقیقه تاپیک زدی که همه رو نوشتی و از قبل تایپ شده ی کپی کردن مگه چقدر زمان میبره که هنو ...

عزیزم شرمنده ام من هر کاری میکنم گوشیم کپی نمیکنه از اونجا که نوشتم مجبورم دوباره بنویسم خواهش میکنم صبر کنید یه پارت بیشتر نمونده همش تاپیک کردم بازم معذرت می‌خوام ازتون

خوشبختانه بهترین اتفاقی که توی اون زمان افتاد این بود که با اون کتک ها بچه ۶ ماهم تو شکمم مرد!!پسر عزیزم که براش کلی لباس و وسیله خریده بودم یادمه بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم تا مدت ها لباساش و وسایلش یواشکی نگاه میکردم و گریه میکردم به شدت افسرده بودم تا حدی که نمی دونستم الان تکلیفم با خودم چیه همه میومدن عیادت اقوام دور و نزدیک من اصلا تو حال خودم نبودم گیج میزدم بعضیا حق با من میدادن بعضیا بی طرف بودن جلو خواهر شوهرم اینا بعضیا هم حق با شوهرم میدادن اینم بگم چون مامانم مریض بود مادر شوهرم اینا اومدن مثلا ازم مراقبت میکرد انگار نه انگار این بلا دست کار پسرشون بود تازه کلی منتم گذاشتن بعدش ۲ ماه از اون اتفاق گذشت تا اینکه به خودم اومدم و ببینم کجای زندگیم هستم و باید چکار کنم بدون اینکه حتی وسیله هام جمع کنم فقط خودم برداشتم و از اون خونه فرار کردم خونه مامانم قصدم جدی بود با وجود اینکه شوهرم پشیمون بود کلی قربون صدقه ام میرفت محبت میکرد اما نمی تونستم ببخشمش 

خب

امضام خیلی مهمه👍                                                                                                                                                                                                                                                                                               😂خیلی مهم😂

بلاخره با کلی از خود گذشتگی من و خواهش های منو مامانم از بابام راضی شد طلاق منو از خواهرزاده اش بگیره

هیچ وقت این حرف بابام یادم نمیره گفت چقدر لوسی دوتا کتک خوردی جمع کردی اومدی اینجا که چی بشه بلند شو برو خونت بچه مال پدرشه نگران بچه نباش یه ماه دیگه دوباره حامله میشی حیفه زندگیت حتی منو مامانم کلی گریه کردیم اون شب با این حرفا 

نه مهریه ام گرفتم نه طلاهامو فقط فقط طلاق میخواستم که با این وجود کلی بدبختی کشیدم تا طلاقم داد بعد طلاقم مشکلم حل نشده بود گوشه کنایه های بابام تمومی نداشت 

فامیل که هیچی غریبه هام با شنیدن داستان زندگیم حق به من میدادن کلی هوامو داشتن ولی بابام جز زخم زبون چیزی نداشت 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز