دایی من ک گفتم خیلی هوله ، الان البته پیر شده ولی بازم هوله ، زنداییم خیلی باهاش ساخت ، زنداییم خونه نامادری بزرگ شده بود ، اصلا دوست نداشت برگرده اونجا ، پدرشم مسئولیت پذیر نبود . شاید به همین دلیل بود مه با داییم میساخت و به روی خودش نمیاورد و همچنان نمیاره
بدترین کاری که آدم می‌تونه با خودش بکنه همینه
که پیش یه آدم ظالم بمونه بخاطر این که میترسه شاید تنها بشه
تنهایی بهتره یا ظلم؟؟
فکر کن الان یهو ۸۰ سالت شد و درحال مرگ بودی و کل عمرت پیش اون مونده بودی و کل زندگیت از جلوی چشمات رد میشد
حسرت نمیخوردی؟؟
ببین تایپیک هاتو خوندم
شرایط سختی داری
حالا که تصمیم گرفتیم بمونی بخاطر بچه هات چند تا تصمیم دیگه هم باید بگیری
تصمیم بگیر برای خودت خوش باشی
بهترین هارو برای بچه هات فراهم کنی
تا میتونی ازش پول بگیر بعنوان پشتوانه تا میتونییییی
تو نگیری زن خراب میگیره
مدام بگو پول میخوام
قیمت ۳ برابر بگو
غذا از بیرون بگیر
بهترین لباس بپوش
بهترین سفر برو با بچه هات
باهاش ابدا رابطه نداشته باش مریض میشی
بزار با هر خری میری بره
خروج که فروختی مهم نیست کی سوارش میشه
ولش کردی مهن نیست که باهاش
همسرت هرست و اصلا پشیمون نیست
پس قطعا دوباره این کار و میکنه
تو رو هم میخواد بخاطر بچه هاش
تو هم که هستی بخواه همسرتون فقط بخاطر پول
انقدر پول بگیر و خرج کن که عاصی شه
تا در موقع خودش ازش جدا شو وقتی بچه هات بزرگ شدن و تونستی تنهایی خونه بگیری و باهاشون باشی
