بغلم می‌کرد، بوجی موجی می‌کرد منو😂🥺
ماچ و بغل و ناز و این حرفا هعی هم میگفت خداروشکر که بالاخره بهت رسیدم
آخرشم دیگه تعریف از خودمون و این چیزا تو ۴ صبح حرف میزدیم
صبحش هم باز بیدار شدیم شروع کردیم حرف زدن توی رخت خواب
چقدر حرف برای گفتن باهم داشتیم و خودمون خبر نداشتیم😄
کارای زشت 🤦🏻♀️
داماد خونه ما خوابيد و البته ما دوست بوديم و خجالت و اينا نداشتيم😅😅😅
بغل و … صبحشم داماد ي پولي گذاشت زير رخت خواب ( رسم داشتن) ك اون كسي ك برامون انداخته بود ك داداشم بود
الان یادم میوفته از خودم خجالت می‌کشم 😂🤦🏻♀️
رفت خونشون رسم نداریم داماد بمونه بعدش منم داشتم با مادربزرگم حرف میزدم اینقدر خسته بودم خوابم برده بود فقط یادمه ساعت۸شب بود چشامو باز کردم ۶صبح بود
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز