سلام دوستان. مادر شوهر من سه تا از بچه هاش فوت شدن. کلا سختی زیاد کشیده تو زندگی هم مالی هم از دست دادن بچه. و هم اینکه یکی از بچه هاش که فوت شد معلول ذهنی بود. ما یا شهر دیگه زندگی میکنیم. من قبول دارم که که باید هواشو داشته باشیمو ...بخاطر همینم تا الان هر حرفی یا رفتاری داشته من اهمیت ندادم. هرچند خیلی خیلی دلم شکسته ولی بروش نیاوردم. فقط به پیشنهاد همسرم کمتر بهش زنگ میزنم. ایشون تا این بچه مریض رو داشت از سختیای بچه میگف که چقد اذیت میکنه و ...گریه میکرد الانم که فوت شده گریه میکنه که فوت شد. شاید بگین چقد بیشعوری که این حرفو میزنی. ولی باور کنین این خانم کلا مدلش اینطوریه که به خودش و اطرافش انرژی منفی میده. تو روی آدم هی میگه از من گذشته من میمیرم من میمیرم روحیه تو خراب میکنه. بعد میبینی یهو یه وسیله خریده براخونه. یه چیزشو نو کرده. ما تا امروز کوچکترین کمک و حمایتی از طرف خونواده همسر ندیدیم. و نخواستیم. ولی اینکه هر بار که زنگ میزنه و کلی گریه میکنه و بعدش همسرم با وجود فشار مالی و کاری زیاد میشینه و کلی غصه میخوره ناراحتم میکنه. کافیه ببینیه یه کم داری میخندی یا خوشی سریع از غصه هاش میگه و گریه میکنه. انگار جاروبرقی انرژیه. ما اینجا هیشکیو نداریم. بی پولی بی کسی تفریح نداریم.یه دیقه هم که شوهرم زنگ میزنه از دماغمون میاره. به نظرتون بهش بگم دیگه گریه نکنه. شوهرم قلبش مریضه. حالش بد میشه.بد من میمونم و حال بد شوهرم؟دلش نمیشکنه؟
دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
میدونین اگه به نزدیکاش بگه ممکنه دو دیقه دیگه حالش بهتر شه و یا اون کسی که گوش کرده یه آدم میبینه تغییر میکنه حالش. ولی من و همسرم خیلی تاثیر بد رومون میذاره. آخه یه بار دو بار صد بار. بخدا حفظم تمام حرفاشو. بعد همیشه هم ته حرفاش میگه از جوونیتون مواظبت کنین. مال ما تموم شد. نمیدونم باهم خوش باشین.یجوریم میگه با حسرت که زهر مارت میشه. صد بار منت نون شوهرم رو زده تا حالا. بهم گف زنی که دزدکی بخواد پول جمع کنه فلان فلانه...یبار گف زنی که بخواد شوهرشو ول کنه شوهره میره یه زن بهتر میگیره و ... یبار میگه طلاهام مال اون یکی پسرمه ها از الان بگم. و تاپیک های قبلیمو بخونین. یه حرفای دیگه که کلا من و نابود کرد. ولی من هیچ توقعی ازشون ندارم خدا وکیلی مگه من مقصر اتفاقات زندگی اونم؟ بعدم شنیدم و یه گوشه شم دیدم ازوناست که بخوای یه حرف بزنی صدتا میشنوی. و من اصلا حوصله دعوا و شر ندارم.
دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟
ای چقد مادرشوهرمنه ... ببین ازهمین درددلای پشت گوشی شروع شد تا جایی ک برگشته بود گفته بود باید هرشب با زنت دعوا کنی چرا هرچی مامیگیم انجام نمیده ببین انقدرررر عصبانی شدم ک شستم گذاشتمش کنار شوهرمم دیگ جوابشو نداد .اخه چیکار ب من داری خدانشناس
اقا یبار دوبار درد دل بسه هرکی خودش هزار مشکل و گرفتاری داره کمک حال ک نیستن اعصاب خوردکن هم نباشن. ...
خدا شاهده یبار بلیط داشتم میرفتم خونه مامانم بعد چند ماه شهرستان. زنگ زد جواب دادم. بخاطر همین پسر مریضش سوال پرسید قشنگ جواب دادم. و کمکش کردم. بعد حرف انداخت که میدونی چراحقوق شما کافی نیس. چون اگه پدر مادرت جهیزیه میدادن، پسر من مجبور مبود پول وسایلی که میخرین رو یده در حالی که ما اصلا وسیله نخریده بودیم. بعدم اینا نوکسوزن چیزی ندادن.و عروسی و طلا هم نخواستم. بابام گف تو زحمت نندازشون. ولی خونواده من به پول الان شاید۳۰۰ تومنی وسیله برام خریدن.نشستم اننننقد گریه کردم بلیطمم کنسل کردم. شوهرم گف دیگه جواب تلفناشو نده
دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟