سلام خانوما من چند روز پیش داشتم میرفتم بیرون توی خیابون یه آقا ک موتور سوار بود یهو با موتور اومد تیکه انداخت من حتی ندیدم چ شکلیه فقط موتورشو دیدم بعد خب رد شدم و اعتنا نکردم دیدم باز اومد با موتورش جلوم وایساد و تیکه انداخت بازم محل ندادم عجیب ترش اینکه باز امروز بعد دوروز رفتم بیرون بازم دیدمش ایندفعه دیگه ترسیدم یهو اونم منو انگار دید و شناخت با موتور دور زد من سریع رفتم اون دست خیابون دیدم باز اومده جلوم وای انقد ترسیدم نمیدونستم چکار کنم هنوز اعصابم خرابه چرا اینجوری میکنن ی سریا😭
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
یعنی مردم و زنده شدم از ترس ظهر تابستون بود و کوچه اینا خلوت
هیچوقت نمی بخشمش که با روحیه ی یک بچه بازی کرد و ترس به جونش انداخت
من ومهران عاشق نی نی م عاشق دوقلو بودنشون یدونه پسر یدونه دخترولی خدابهمون نمیده نمیدونم چرا بازم امید دارم که مامان میشم گاهیم نا امید🥺💔 دعام کنین که من و مهرانم صاحب دوقلو شیم اونی که دلمون میخواد🙂❤ عمه و خاله شدم حالا وقتشه مامان بشم..پروفم آرزومه🥲 💚السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) 💚