بعد از ۷ سال هنوز که اتفاق نیفتاده ولی برعکسشو زیاد دیدم ازش
شوهرم کل مرد خوب و آرام و مهربانی هست ولی آنجه من انتظار دارم به عنوان یک زن نیست
مثلا موقع مریضی بیاد بالاس سرم یه آبمیوه چایی چیزی بده دستم یا بدونه که زن هم احتیاج به استراحت و تفریح و رستوران بردن داره
کلا زندگی روتین و یکنواخت و بدون هیجان داریم البته پولی هم برای اینکارا نیست ولی میشد تا حدودی که نمیکنه
برای همین در جواب استارتر هیچی به ذهنم خطور نمیکنه
من واقعا خیلی اذیتش میکنم و صبور نیستم و خیلی قهر میکنم و میگم جداشیم اما اون نمیتونه تحمل کنه اخرش میاد آشتی و دفعه اخر که رفته بودیم بیرون تو یه جمع جدید بقیه بهش گفتن سنت اصلا بهت نمیخوره خیلی خوب موندی گفت بخاطر خانومم بوده و همیشه از من پیش بقیه تعریف میکنه🫠
من و همسرم تصادف کرده بودیم و من هیچیم نشده بود ولی همسرم تمام صورتش پر زخم و خون و حتی دندوناش شکسته و سرش ضربه دیده بود حافظ کوتاه مدتش دچار مشکل شد همسرم با اون صورت پر خونش خودشو رسوند به من همش از من میپرسید چیزیت نشده با اینکه حالش بد بود همش بغلم میکرد می‌گفت تو فقط چیزیت نشه یادمه بیمارستان بودیم داشتن درمانش میکردن همش از پرستارا و دکترا حال منو میپرسید🥺
هیچ وقت
هیچ جا
یادم نمیاد 😐
روزی که دیگه راهی برا رسیدنمون بهم نموند بازم جا نزد و گفت با هم فرار کنیم فرار کردیم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز