بچه ها بیاین اینجا

عزیزم ناز کشیدنم حدی داره به نظرم برگرد حتما سه دنگ خونه بزن به اسمت 

ااوانه خیلییی خوشحاال شدم چشمهام اشکیه

همسرش تحت تأثیر خانواده اش چیکار کرده مگه ؟

اون دورانی که حالش خوب نبوده .به خاطر شرایط محیط کار و تحصیلش بوده 

اکثر مردا مثل ما زنها نیستن 

بتونن مشکلات رو مدیریت کنن 

اکثرا اگه مشکلی براشون پیش بیاد سر نزدیک ترین شخص  زندگی  شون خالی میکنن اعصاب خوردی شون  برای شریک زندگی شونه

خب اینکه شوهرش وابسته هست  مشخصه ولی این وابستگی شوهرش به خانوادش با دوری کردن اسی بیشترم میشه اسی باید برگرده کم کم روش کار کنه  خلا شوهرش و پر کنه که کمتر وابسته مادرش باشه  ولی دوری و لجبازی بنظرم از الان ببعد چیزی و درست نمیکنه ک خرابم میکنه

بببین، همه ی آدمها یه پکیجن! یه سری رفتار خوب دارن یه سری رفتار بد، یه ویژگی های مثبتی دارن یه ویژگی های منفی

هیییچ ادمی کامل نیست که ما بریم بگردیم اونو پیدا کنیم

ما پذیرفتیم این آدم و تفاوت هایی که باهاش داریم و دوسش داریم

ولی همسرت باید خیلی خیلی خیلی بیشتر از الان پشتیبانت باشه، اون موقعست که هیچ چیزی نمیتونه زندگیتونو تحت تاثیر قرار بده

استارتر جان همسرت اصولا آدم ضعیفی هست فقط برای اینکه ازت حرف شنوی داشته باشه نیاز به آدم پر انرژی و شادی داره،وقتی خودت رو سرحال و پر انرژی بگیری اون دنبالت راه میوفته و هرجا بری میاد هرکار بکنی اون هم تلاشش رو بیشتر میکنه، دقیقا به آدمی مثل مادرش نیاز داره، براش یه همسری باش مثل مادرش که دیگه وابستگیش به مادرش کمتر و کمتر بشه. 

کم کم میتونی، نه اینکه کلا تغییرش بدی، عمرا نمیتونی! ولی میتونی رفتارشو به سمتی که میخوای ببری

با بیشتر نزدیک شدن بهش، انقدر که مامان و خالش و ستاره هیچ زمان نتونن جای تو رو بگیرن

سالها پیش تو رابطه ای بودم که خیلی شبیه بود به شرایط شما، تو اون رابطه من همش مهربون بودم و صبوری میکردم تا پارتنرم آرامشش بهم نریزه چون شغل به شدت پر استرس و سختی داشتن همش از مواضعم عقب نشینی میکردم همش صبوری میکردم تا یه روزی شرایط بهتر بشه تا به قولی به یه ساحل امنی برسیم و بعدش من شروع کنم خواسته هام رو بخوام البته اونموقع به اندازه ی الان به خودم خواسته هام و روحیاتم آگاه نبودم ،انقدر تو اون رابطه باب صحبت کردن بسته بود که همه ی مشکلات به قول تراپیستم زیر فرش جمع میشدن و وقتی که تبدیل به کوه میشدن تازه من به نقطه ی انفجار میرسیدم و همه چی رو خراب میکردم البته پارتنرمم رویکردش خیلی شبیه به همسرت بود و خیلی علاقه ای به حل کردن نداشتن و ترجیح میدادن صورت مسئله رو پاک کنن ،چند شب پیش هم بهت گفتم عزیزم از صحبت کردن نترس ،از گفتن نیازهاو خواسته هات نترس ،اجازه بده آدم ها با عواقب کارشون مواجه بشن من هم مثل خودت بودم سریع میبخشیدم و فکر میکردم دارم به رابطمون و آرامشش کمک میکنم غافل از اینکه باعث ایجاد طوفان های شدیدتر تو رابطه م میشدم ،خیلی وقت ها رفتار ماست که طرف مقابلمون رو‌منفعل میکنه ما به آدم ها یاد میدیم که چطور با ما رفتار کنن ،من مخالف صحبتت با همسرت نیستم اما اینو بدون با این حرف زدن ها و پاک شدن صورت مسئله مادرو خاله ایشون خودشون رو اون پشت مشتا قایم کردن و خیالشون راحت شد که خیلی عواقب زیادی نداشته این رفتار و مطمئننا خیلی جاها خواسته و ناخواسته این رویه رو تکرار خواهند کرد متاسفانه 

آفرین دقیقا همسر ایشون آدمیه که باید حرفاش به یه نفر بزنه و اون فرد راهنماییش کنه و درکش کنه قشنگ گوش بده اگه استارتر گوش شنوا باشه براش و رابطش ترمیم کنه دیگه همسرش میاد طرفش.

مادر شوهرشم قبلا گفته بود با هم وقت بگذرونید سعی کنید یجوری باشید که همه چیزتون باهم باشه و شوهرت نیاز به کسی نداشته باشه 

آفرین 

شوهرش آدمیه که اگه همسرش شاد باشه وازش حمایت عاطفی کنه 

سمت مادر و غیره نمیره 

به خاطر شرایط سختش همش دنبال یه گوش شنوا یه حامی بوده که رفته سمت مادرش 

حق داری عزیزم این مدت خیلی با همسرت سختی کشیدی.

به قول تراپیستم که همیشه به من میگن همسرت تغییر نمیکنه تو تغییر میکنی و داینامیک رابطه تون عوض میشه !اولش شنیدنش برام خیلی سخت و سنگین یود اما بعد چهار سال دارم میبینم که چقدر تغییر من و احترام و توجه به خودم و خواسته هام باعث تغییر رفتار آدم های دورو برم شد!

الان خونه مامانتی؟