چند روز متوجه شدیم که خانم ازدواج کرده اونم با رفیق صمیمی شوهرم(دوساله دیگه رفیق نیستن) ک گویا خانم قبل از طلاقشم با این اقا ارتباط داشته و با همین شخصم خیانت به شوهرم کرده.حالا من امشب دلیل ناراحتی شوهرمو نمیفهمم
هیچ خاطره خوشی براش به جا نذاشته
هیچ رحمی به زندگیش نکرد همه وسایلشو برد برای مهریه حتی انداختش زندان که مهریشو پرداخت کرد خودشو نجات داد بهش خیانت کرد بین رفیقاش شوهرم انگشت نما شد
دوسال و نیمه طلاق گرفته یکسال ما ازدواج کردیم چقدر ک ما رو این زنیکه اذیت کرد حتی روز عروسیمم ول کن نبود پیغآم پشت پیغام مزاحمت حضوری و تلفنی خلاصه ک بگم هییچ نوع خاطره خوشی به جا نذاشته
حالا امشب دیدم شوهرم گرفتس اومد اتاق ک بخوابه گفتم چیه چرا گرفته ای گفت حالم بده زیاد غذا خوردم گعتم نه محبتی میکنی نه به آدم حرف میزنی
برگشته میگه چیه من نمیتونم هر شب هرشب تو رو ب...م حالا ما رابطمون ۱۰ شب یبار بوده و جاشو جدا کرد رفت تو حال خوابید منم داد زدم فکر نمیکردم یه زنه هرزه با ازدواج انقد تورو بچزونه هیچ جوابی نداد و خیلی راحت خوابید تا الان ک یکساعت از این ماجرا گذاشته از ناراحتی بغض تو گلومه خیلی دلم شکست 😔😔😔😔
توروخدا باهام حرف بزنین دارم دیونه میشم