🌝من نمیتونم برم و واقعا میدونم چقدر تاثیر داره چقدر خیلیا شاد و پر حرفن ولی منی ک اکثرا تنهام یهو م ...
منم مثل توام حتی خانوادمم هرکی تو حال خودشه خیلی کم پیش میاد مکالمه ای داشته باشیم.حتی وقتی توی خونه باهام صحبت میکنن استرس میگیرم هنگ میکنم لکنت میگیرم کلمات رو نمیتونم درست تلفظ کنم. حافظمم کم شده شدید ولی این فکر کنم بخاطر افسردگی باشه
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
من این سرنوشت رو پذیرفتم، همه دردامو پذیرفتم، تمام اشکامو، تنهاییامو، ترسامو و خودمو و نبودنش رو هم پذیرفتم، پذیرفتم که لایق عشق نیستم پذیرفتم که باید قوی باشم انقدر قوی شدم که دیگه حس میکنم زن نیستم یه مرد دلشکسته مبارز شده ام دختر بچه درونمو کشتن روحیات لطیفم شکستن دیگه من زن نیستم من دیگه هیچ احساسی ندارم من ادامه میدم چون چاره ای جز ادامه ندارم همه چیزایی که باید میشد نشد به وقتش و من پژمرده شدم🥀نی نی سایت مرحم تنهایی من😃🖤
ولی نابود شدم اجازه ندارم برم . همش دارم فکر میکنم در آینده چجوری قراره از بلایی که سر روح و روانم اومده در بیارم
الان اینقدر کسل شدم که حتی نمیتونم پاشم کاری بکنم
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
نمیزارن از ۱۴ سالگی تنهایی جایی نرفتمدیگ هم الان رغبتی ندارم
الان چی بازم سخت گیرن در حد کلاس هنری شروع کن برو اصرار کن بهشون خیلی بده منم مدت طولانی تنها بودم اصلا خوشم اومده بود ولی حافظه خیلی بد شده تو جونی چیزی طرف دو ثانیه قبل بهم گفته بعضی وقتا یاد میره هر چندم علاقه نداری ولی به زورم برو باشه پشیمون میشی
من ترسِ کنکور رو دارمفراموشی و عدم تمرکزم روز ب روز داره بیشتر میشه
دوستی رفیقی نداری بری باهاش بیرون سینما پارک
و اینکه همیشه من واسه اینجور شرایط میگم بهتره بری پیش مشاور.
من کاری نتونستم واسه خوب شدن خودم بکنم تو بهتره زودتر اقدام کنی مخصوصا که میگی فراموشی زیاد شده
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت