یه فامیل داشتیم پسره تعهد محضری داد که بعد ازدواج تو شهر خانومش ساکن می شه یک سال بعد عروسی موند و گفت اینجا کار خوبی گیرم نمیاد و باید بیایی شهر خودمون پیش پدر و مادرم. دختره یه مدت رفت اونجا و دید نمی تونه اونجا دور از خانواده اش بمونه برگشت و طلاق گرفت
زیاد اعتمادی به این قول و قرارها نداشته باش بعد ازدواج دیگه زور دست شوهر و خانواده اش هست وقتی بگه اینجا کار گیرم نمیاد حتی دادگاه هم نمی تونه مجبورش کنه بمونه!
از طرفی فرض کن کار گیرش آمد و موند پس فردا هر روز یکی از ده تا خواهر و برادرش می خواد بیاد شهر دکتر و خرید و گردش و مهمونی و ... خانه ات می شه هتل !
یه همسایه داشتیم خانواده شوهرش هر سال تابستون سه تا ماشین می آمدن خونه این بنده خدا و دو هفته می موندن تازه چه زبونی هم سر این عروسشون داشتن می گفت کنار هم کنار هم می خوابند از این طرف سالن تا اون طرف تشک و پتو پهنه!