یه مدت وضع خوبی نداشتیم بابام با موتور میرفت سرکار
یه روز تصادف کرد ضربه مغزی شد
دوماه کما بود
بعد خوب شد
زنداداشم میومد پیش من مینشست میگفت یه نفر منو خیلی اذیت میکرد بعد تصادف کرد خدا جوابشو داد.
خیلی دلم میگرفت از این حرفش
حالا خواهر خودش و دامادشون تصادف کردن داماد فوت شد خواهرش مونده و دوتا بچه کوچیک اونم با کلی داغون شدن.
حالا میخوام یه روز بگم یکی دل منو میسوزوند با اینکه بابام تصادف کرده بود، خودشونم دچار شدن. ببینی اون دیگه کیو اذیت کرده بوده