من شب عقد مامانم برام میوه و شیر ینی آورد تو اتاق بعد شوهرمم تو اتاق نشسته بود. منم چیدم تو اتاق و درو بستم منه خجالتی در حدی ک سرمم بالا نمیاوردم تو ی جمع. با ی تیشرت و شلوار در اتاقو بستم جا گذاشتم دوتا تشک و پتو و بالش. شوهرم دراز کشید چراغ خاموش کردم دراز کشیدم ب گونشو بوس کردم دستشو گرفتم گفتم شب بخیر. فازم چیبود دقیقا نمیدونم
شوهرمم بعد ها گفت اون شب پیش خودم گفتم اهه دختره منتظر شوهر بود😐