بچه ها سه ساله ازدواج کردم با مادرشوهر تو یه حیاطیم اصلا شوهرم رو به عنوان شوهر قبول ندارم چون شوهر و مادر و خواهراش و خانوادشه در اصل من برای پخت و پز و خونه داری و اون نیازش هستم و اصلا نه حامی خوبیه و نه پشت من بوده همیشه پشت خانوادش و مادرش و خواهراشه تا گله میکنم طرف اونارو میگیره از وقتی که من اومدم زندگی کردن و وسیله خریدن و اینا و خانوادش یادگرفتن و حسابی نو نوار شدن با طلاهای من ماشین خریدم برای شوهرم گفتم عیب نداره زمستون سرما نریم جایی بیایم شده اسنپ خانوادش و میبره با جون و دل میاره منو تا جایی میخواد برسونه وقت نداره مادرشوهرم و خواهرشوهر شوهرم رو عابر بانک خودشون میدونن فکر کنید مادرش آنقدر که خرج میتراشه حد نداره و برای من هیچ وقت نداره همیشه برای اون داره دائم از پولای این مهمونی میگیره دختر و پسر و داماد و همه رو میریزه میان میخورن و میرن بعد جاریم میاد مفت میخوره میره توقع هم داره یهو میشینه جلو شوهرم میگه آره فلانی برای بچه من لباس خریده آشنا باید بخره وقتیکه میندازه یعنی شوهر من باید بگیره بعد شوهرم از در که میاد تو خونه بجای اینکه بخنده بشینه تعریف کنیم اخماش رو هم دائما رو مبل دراز میکشه بی محلی به من بعد خواهراش که میان خونه مادرشون برای خوابیدن هم میمونن این میره تا ساعت یک و دو صدای خنده با خواهراش میاد من هی میشینم منتظر این چرا نمیاد بخوابیم بعد دو دقیقه برای من حوصله نداره و واقعا خسته شدم از این روال زندگی که دارم
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
آخه پدرو مادرم مردن نه کس و کاری دارم تو شهر غربت نه پشت درست حسابی وگرنه خیلی قبل تر جدا میشدم
چه بد 😓خونه ای از پدر مادرت نمونده بری داخلش؟اگه مجبوری باهاش زندگی کنی باید با سیاست خاصی عمل کنی ،البته خودم هم اون وسط آسیب می بینی ولی دیگه مجبوری هست باید واسه آسیب بیشتر ندیدن تلاش کنی .راه حلش این هست که پا بزاری روغرورت و تا میتونی شوهرم وابسته خودت کنی ،از خانواده اش اصلا بد نگو.هر شب حتما کنارش بخواب و بهش تا می تونی محبت کن .خواسته ها و گلایه هات رو با یه جمله غیر مستقیم بگو مثلا اگه خواهرش حرفی زد بگو من فلانی خیلی دوست دارم نمی دونم چرا بهم همچین حرفی زد ،مظلوم نمایی کن .بعد همین طور جلو خانواده اش ازش تعریف کن تعریف تو از شوهرت جلو اون ها وجلو شوهرت باعث میشه شوهرت بیاد طرف شما .کلا یه جور رفتار کن. که انگار شوهرت یه غریبه ای و شما به هر قیمتی می خواید اونوعاشق خودتون کنید .این طوری کم کم بهتر میشه
چه بد 😓خونه ای از پدر مادرت نمونده بری داخلش؟اگه مجبوری باهاش زندگی کنی باید با سیاست خاصی عمل کنی ...
نه بخدا کاش یه خونه بود یا یه حقوق پدرم کارگر بود خیلی تلاش کردم نمیشه اصلا اختلال خودشیفته داره خودش و خانوادش حرف متوجه نمیشن از روز اول فقط ظلم کردن به من تا همین الان هزار دفعه اشک ریختم خانوادش جوری لج هستن میرم دنبال جادو و این چیزا یکماه مریض رو رخت خواب بودم باطل کردم الان یه خورده بهتر هستم کلا نمیزارن زندگی کنیم عزیزم