2777
2789

همه رو از قبل تایپ کردم الان میذارم.توروخدا اگه با سیاستین کمکم کنین بگید چی کنم
خانما ما سنتی ازدواج کردیم و سه سال عقد بودم و سه چهار ماه قبل شهریور ماه عروسی کردیم
از چند سال قبل اینکه عقد کنیم پدرشوهرم سکته کرده رو تخته و نه میتونه حرف بزنه نه هیچی.انگاری که دور از جون جنازه است
پدرشوهرم خیلی خیلی پولداره و به همه بچه هاش دو سه تا خونه و زمین و اینطور چیزا داده
جلسه اول خواسگاری فقط خواهرشوهرم و مادرشوهرم اومدن.مامان من پرسید آقا داماد از نظر مالی چطوره خواهرشوهرم جواب داد هم خونه داره هم ماشین (ماشین فرض کنین مثلا 206 صندوق داره مدل 92)
حتی گفتیم چرا آقا پسر تشریف نیاوردن خواعرشوهرم گفت ماشینش خراب بوده
دیگه گذشت و ما عقد کردیم.این خواعرشوهرم خیلی خیلی زیاد ماشین شوهرمو میگرفت و میرفت اینور اونور.طوری شده بود که میدیدی یک هفته کامل ماشین دست اونه و ما مجبور بودیم با موتور دور بزنیم(خواهرشوهرم خودش ازدواج کرده و شوهرش ماشین داره)
کم کم طوری شد که مثلا خونه مادرشوهرم بودیم خواعرشوهرم میومد جلو من به شوهرم میگفت سوییچ ماشین بابارو بده خرید دارم.یا میگفت ماشین بابا بنزین نداره
یعنی کم کم اسم ماشین تبدیل شد به ماشین بابا.سندش هم که به اسم پدرشوهرم بود
اون زمان اگه یادتون باشه اینطور نبود که برا خرید ماشین پول بذاری حساب وکالتی.ماشین قرعه کشی بود و باید خیلی سریع تو یه ساعت خاصی تو سایت اسم مینوشتی.تو همین روزا بود که شوهر خوش شانس من اسم نوشت و بهش ماشین افتاد و گفته بودن اول باید یک مقداری پول بدین و وقتی ماشین آماده شد و خواستین تحویل بگیرین بقیه پولو بدین.مبلغش یادم نیست فکر میکنم گفته بودن اول هشتاد تومن بدین.
ما داشتیم خونه میساختیم و مجلس عروسیمونم مونده بود و اگه میخواستیم برا ماشینم پول بریزیم سختمون میشد.البته بازم میتونستیم فقط کمی زیر فشار میرفتیم
خلاصه خیلی با هم مشورت کردیم که چی کنیم ماشینو بگیریم یا بیخیال بشیم.تو اون مشورت کردنا بود که از شوعرم پرسیدم ماشین الانمون مال خودته یا بابات؟
گفت مال خودمه
گفتم اگه مال خودت نیست بگو که الان این یکی ماشینو پول بریزیم و بخریم
گفت مال خودمه.بابام به همه بچه هاش خونه داده زمین داده.منم اون زمان نصف پول ماشینو دادم نصف دیگه شم بابام داده و این ماشینو خریدم خودش گفته ماشین مال منه
گفتم چون ماشین همیشه دست خواهرته و تو حرفاشم میگه ماشین بابا من شک کردم.
گفت نه خیالت راحت
خلاصه شوهرم همونروز رفته بود خونه پدرش و خواعرا و برادراش هم اونجا بودن بهشون گفته بود ماشین فلان جاش خرابه و جدیدا خیلی خرج میذاره رو دستم.برادرشوهرام و خواعرشوهرام گفته بودن برو بفروشش یه ماشین دیگه برا خودت بخر این دیگه قدیمیه
که باز ما بخاطر اینکه اونجا حسابی زیر فشار خونه ساختن و گرفتن عروسی بودیم بیخیال خرید ماشین شدیم ولی خیالمون راحت شد که اینا قبول دارن ماشین مال ماست

ولی با وجود این حرف باز خواهرشوهرم همچنان تا دری به تخته میخورد میومد ماشینو میگرفت.یا حتی تفریح میرفتیم خارج از شهر باز زنگ میزد که زود بیا که ماشینو لازم دارم.منم همچنان تحمل میکردیم یا به شوهرم نق میزدم چه وضعیه چرا خواهرت اینطور میکنه خب با اسنپ بره

گذشت و گذشت تا به شوهرم ماموریت کاری خورد و باید سی سی و پنج روز با ماشین اداره میرفت شهر دیگه.روزی که میخواست بره اومد ماشینو گذاشت تو پارکینگ خونه بابای من و جلوش هم ماشین برادرم بود و بعدم ماشین بابام.و یک درصد فکر نمیکردیم  خواهرش بیاد دنبال ماشین

ولی فکر کنین صبح ساعت ده شوهرم رفت.ساعت دوازده زنگای خواهرشوهرم شروع شد.هر چقد زنگ زد جواب ندادم.شروع کرد زنگ زدن به مامانم به مامانم گفتم جواب نده.باز تند تند به خونمون زنگ میزد.دیگه مجبور شدم جواب دادم.گفت میخوام بیام ماشینو ببرم.گفتم ماشین تو پارکینگه جلوش هم دو تا ماشینه.گفت بیرونش بیار تا بیام ببرمش.گفتم پارکینگ درش کوچیکه یه وقت ماشین میخوره به در.گفت خودم میام میارمشون بیرون.گفتم سوییچا نیست.گفت ظهر که بابات اومد بگو سوییچارو بذاره من عصر میام ماشینو میبرم

خلاصه که یکی دو روز پیچوندمش گفتم خودم لازم دارم گفتم خونه نیستیم هر چی گفتم حرف حرف خودش بود آخر اومد ماشینو برد تا روزی هم که شوهرم بعد از یک ماه برگشت ماشینو نیاورد

روزی که شوهرم میرسید شهرمون مثلا فکر کنین عصر میرسید این صبحش اومد ماشینو گذاشت دم در خونه بابای من.

عصر که شوهرم رسید دیدیم زیر ماشین یک عالمه روغن و آب ریخته.شوهرم زنگ زد خواهرش که ماشین خراب شده؟خواهرش گفت صبح که من گذاشتمش که سالم بود شاید از صبح دست زنته خراب شده

با اینکه من  عصر میخواست شوهرم بیاد درگیر تمیز کردن خونه مامانم و حمام و نظافت شخصی بودم اصلا از خونه بیرون نرفته بودم.

ماشینو بردیم تعمیر کردیم و اون زمان هفت تومن خرج رو دستمون موند.

سر اون داستان  من خیلی ناراحت شدم و خیلی با شوهرم حرف زدم که خواهرت خودش تو خواسگاری گفت ماشین مال تو هست و باید جلو این کارای خواهرتو بگیری

دیگه شوهرم رفت به خواهرش گفت تو که قبول نداشتی ماشین مال منه چرا الکی تو خواسگاری به خانومم گفتی من ماشین دارم.خواهرش گفته بود من قبول دارم ماشین مال خودته بابا خودش همیشه میگفت ماشین مال تو هست.شوهرمم گفته بود اگه ماشبن مال منه ماشینو نگیر هر جا میخوای بگو خودم میبرمت ولی ماشینو نگیر

خواهرشم قبول کرده بود.بماند که تا یه مدت چقد با من سرد رفتار میکرد

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سی و نه سالمه وبراساس تجربه  دریه پاراگراف اب پاکی بریزم رودستت : هرچی "سندش"  به اسم خودت و شوهرت نیست مال خودتون نیست و اخرش یکی میاد ازتون میگیره میبره هزارتا جلسه موافقت اصولی  هم که گرفته باشین هرچقدرم که براش پول داده باشین هرچی هم توخواسنگاری گفته باشن و گفته باشین

کاش میشد از کسانی که مرده اند پرسید: آیا بالاخره رنج های بشر  پایان یافت؟
سایت خلوته بعدا بذارم؟

واه چه حال به هم زنیه عتیقه

خیال بافیَت بد نیست...خیال کن که خواهی رفت،،،همین که رفتیو مُردَم ،،،تلاش کن که برگردی و در کمالِ خونسردی مرا به خاک بسپاری

ببین ماشینو همین امروز بفروشی هم دیره

فقط وقتی بفروشی خواهرشوهره نکبتت به خودش میاد

تا این ماشین هس،وضع عوض نمیشه

خیال بافیَت بد نیست...خیال کن که خواهی رفت،،،همین که رفتیو مُردَم ،،،تلاش کن که برگردی و در کمالِ خونسردی مرا به خاک بسپاری
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792