من به همشون آه کشیدم
فک کن زن ۸۰ ساله ب دختر ۳۰ ساله بگه کار دنیاس ممکنه ی چیزیت بشه
لال شدم من فقط تو دلم گفتم زنده بمونه کاره دنیا رو عزیزاش ببینه
منم همینطور مادر ساده خودم آنقدر به من میگه هوای مادر شهورت داشته باش زن خوبیه و.... حتی یکبارم بد نگفته ازش آنقدر مامانم ساده و خوبه
ولی مادرشوهرم بار ها شنیدم پشت سر خواتوادم بد گفته
در ظاهر خیلی آدم خوبیه اما باطن خرابی داره
دلم براش میسوزه چطور میتونه اون دنیا جواب خدارو بده
برات مهمه .چرا مهمه..من بارداربودم .بهم میگفت .جاروروبردارکل خونرو خم شو جارو بزن بااینکه جاروبرقی داشت..منم میزدم کاراشومیکردم .میرفت به همسایشون میگفت به عروسم میگم ماهای آخرته کارنکن .سنگینی ..بهم میگفت .حیاط فرچه بزن .آخرسرگفتم من نمیتونم ...بچم که به دنیا اومد توراه پله دادمیزد میگفت کری بیا اینجارو تمیز کن ..خودددموزدم به بیخیالی .پس توام میتونی بکنی ۱۳ ساله عروسی کردم .تویه ساختمونیم .هرسال عیدوباید کرم بریزه .اون عیدتوزهرمارمون کنه ...ولی برام مهم نیست .خداشاهده الان هفته ای یه بارمیرم درحد ۵دقیقه ای برمیگردم ..ایناروگفتم .بدونی هیچکس هیچکس ارزش نداره بخاطرش خودتوناراحت کنی .بیخیل باش .من تونستم توام میدوتونی
من با اینکه خیلی وقته پدرشوهرم رو اعصابم نیست و مثل قبل زبون بد نداده ولی....
هیچ وقت حلالش نمیکنم و باید تقاص بده
برعکس بقیه که از مادرشوهر مینالن من پدرشوهرم با رفتار و حرفاش و کم محلی هاش و فرق گذاشتن و .... زندگیمو زهر مارم کرده بود
البته مادرشوهرم هم خیلی آش دهن سوزی نبوده و نیست
تپیک نزدم منظورم اینه توگفتگوهایی که داشتم گفتم،دخترجاریم هرچی دست پسرم میدید گریه میکرد ازش میگرفتن میدادن دست اون یه باریه جوراب براپسرم گرفته بودم انقددوست داشت بپوشه نپوشوندم که بذارعید بشه جوراب نوبپوش دختر جاریم دیدگریه کرد ازپای پسرم درآوردن پوشوندن پای اون فقط به خاطراینکه اون گریه میکرد پسرمن بیچاره پسرم بایه بغضی نگاشون میکرد که هزاربارم حلالیت بگیرن بازم نمیبخشم هرچند تاحالا نگرفتن سراذیتاشون که هیچ گفتن مگه چکارکردی منم سپردمشون دست خدا
