من خیلی وقته که از یه نفر خوشم میاد(پسره)تو دانشگاه که رابطمون باهم رفاقتیه.
من تو دانشگاه 2 تا دوست صمیمی دختر دارم که یه بار به یکی از این دوستای صمیمیم گفتم من از این خوشم میادو داستانو واسش تعریف کردم و اونم گفت منم خیلی وقته خوشم میاد ازش،به اون یکی دوستمم که گفتم باز همینو گفت..
خب ما یه دورهمی رفتیم که اونم اونجا بود(کراشم)
این از من خیلی خوشش اومده بود تو اون تایم و حس میکردم اون حسی که من دارم بهش اونم داره،تو اون دورهمی همه چی خوب پیش رفت و اون خیلی با من اوکی بود تا وقتی که آخر دورهمی قیافه اون دوتا دوست صمیمیمو دیدم😑
اینا خیلی واضح یه جوری فاز گرفته بودن که آره انگار من آدم کشتم.
بعد اون ماجرا من با کراشم بحثم میشه و حدود 2 روز از هم خبری نداریم تو اون تایم یکی از این دوستای صمیمیم نمیدونم چجوری ولی تو همین 2 روز انقد خودشو نزدیک میکنه بهش و صمیمی میشه باهاش که من تو اینهمه مدت همچین صمیمیتی نداشتم باهاش،خلاصه میگذره میگذره من تصمیم میگیرم فراموشش کنم و واسه اینکه بتونم فراموشش کنم و هم به دوستم کمک کنم به اون کسی که دوسش داره برسه،تصمیم گرفتم همش تو جمعا یه جوری این دوتارو باهم اوکی کنم و بعدشم خودمو کاملا اوکی و پر انرژی نشون میدادم ولی،بعد این قضایا میومدم خونه و مینشستم گریه میکردم،دوستم همش زنگ میزنه بیا ببین اینجوری گفته بهم اونجوری گفته بهم بنظرت خوشش اومده ازم؟منم همش با خنده و شوخی جوابشو میدم در صورتی که از درون دارم میپاچم
دارم خودمو نابود میکنم
چیکار کنم؟؟؟؟