ببین ساااالها پیش من عاشقانه خاستگارمو دوست داشتم ولی ظاهرش عذیتم میکرد ، هنوز یادم نرفته که حتی با فکر کرون بهش قلبم محکم تر میزد ... بعدش خانوادم مخالف بودن ، ظاهرش هم اوکی نبود و من ردش کردم
ولی لحظه ای نبود که بهش فکر نکنم ، دوسااال گذشت و خاستگاران زیادی با شرایط مختلف برام اومدن ولی هچنان فکلم با اون بود ، بعدش خیلی اتفاقی خانوادم به خانوادش گفتن من هنوز دوسش دارم ، اونا هم دوباره ادامه دادن و ازدواج کردیم ، الان بالای دوسال از اون قضیه میگذره ولی هییچوقت اونا بهم سرکوفت نزدن ، هیچوقت پسره یا خانوادش بهم چیزی نگفتن و ... منم ازش بدی دیدم ولی هیچوقت نگفتم کاش با یکی دیگه از خاستگارام ازدواج میکردم چون دلم پیش این بود