واقعا درکت می کنم
حق داری
خوشبحالت که مرد دیگه نمی بینیش
پدرشوهر من میومد سه هفته سه هفته خونمون میموند
مثل یه پادشاه پذیرایی می کردم ازش ساعت به ساعت خوراکی بیار
روزی که میرفت از در که میرفت بیرون
یه فتنه ای راه مینداخت که یک ماه خونه مون جنگ بود
خدا شرش رو بخودش بر گردونه
شوهر منم که احمق و ساده بود
الان باباش میخواد بیاد تن اونم میلرزه
چون خیلی اهل جادو جنبله
هر موقع که بیا هم میزنه همه چیو
و منی که بعد سالها تو نی نی سایت فهمیدم این هم لباس زیرام گم میشد این افعی ممکنه برای جادو برده باشدشون