امروز با خواهر شوهرم رفتیم ارایشگاه ، بچمو سپرده بودم به مادرشوهرم وایسادم باهاش تا کارش تموم بشه ، مادرشوهرمم اومده بود خونه ما ، بعد که اومدیم خونه بعد شام رفتم خونه شون طبقه بالای ماست ،یکم نشستم بعد چایی و اینا اومدم پایین حالا مادرشوهرم زنگ زده میوه دارین خواهرشوهرت هوس کرده (حامله هم نیست ) همیشه عین تانکر یه عالمه غذا میخوره ، خودشونم میوه داشتن گویا فیس و افاده ش نیومده دوست نداشته ،حالا من که نبودم مطمئنم یخچالمو نگاه کردن خدا شاهده دو تا دونه پرتقال مونده بود ، دیگه گفتم همین دو تا داریم اومد بردش ،کار هر دفعه شه با پر رویی زنگ میزنه ، اخه بمن چه دخترت عین تانکر همش یکسره میخوره خوب براش بخر ، تازه بچه هم نیست بیست سالشه ،شش سالم هست ازدواج کرده ، همین که فهمیدن یه چیزی داری تو یخچال یا خودت سریع درخواست میکنن ، وضع مالی شونم توپ همیشه یخچال و جیب شون پره ، وقتی بهشون نمیدم خودشون و میگیرن انگار بهم بدهکارن ، تو رو خدا نگین دو تا دونه میوه س چیزی نیست ،هر چی باشه درخواست میکنن ،وضع مالی ما اندازه اونا خوب نیست شوهرم راننده تاکسیه میخوام تلافی کنم چیکار کنم ؟