۵ سال . بله . من از قبل زایمان کاملا سعی می کردم اون دوران رو با بازی یا قصه گفتن تداعی کنم تا کمی براش محسوس تر بشه . بعد بدنیا اومدن هم هم خودمون و هم اطرافیان بیشتر بهش توجه می کردن . اما کار اصلی با مادره . مثلا اوایل می گفت بیا بازی کنیم ولی من وقت نداشتم می دیدم اثر میزاره . سعی می کردم باهاش بازی کنم حتی کم . دومی رو بغل می گرفتم و دنبالش می کردم و... .
خیلی وقتا امتحانم می کرد ببینه اولویت من کدومه . مثلا وقتی به دومی شیر می دادم می گفت دستشویی دارم منم می دونستم نداره و از عمد میگه یکی دو بار دومی رو گذاشتم زمین بردم . ولی یبار از دومی اجازه خواستم خوشبختانه اونم همکاری کرد بعد بهش گفتم می بینی چقدر دوست داره گذاشت ببرمت دستشویی ؟ اونم تحت تاثیر قرار گرفت و دیگه تکرار نکرد .
اگه به هر نحوی باعث گریه ی دومی می شد دعواش نمی کردم فقط بدی کارشو بهش توضیح می دادم به دومی هم می گفتم داداش دوست داره نمی دونست این کار رو بکنه تو گریه می کنی
بعدها بزرگتر شدن هر وقت کاری کنه دومی گریه کنه هیچی نمی گم میگم خودت بخندونش . مگر اینکه کار خطرناکی کنه اون وقت باهاش حرف میزنم و دخالت میکنم و...
الانم شکر خدا رابطشون خوبه بیشتر بازی میکنن تا دعوا