نزدیکه یکساله شوهرم تصمیم گرفت تغییرشغل بده چون دوست نداشت شغلشو
به هردری زدیم کارجدید دقیق اون چیزی ک میخواست نشد مجبورشد یه چیز جمع جورترراه بندازه
بااینکه شغل قبل زندگی منظم تربهتری داشتیم الان چون چیزی ک میخواست نشد دائم توفکره عصبیه ب همه گیرمیده بحث درست میکنه رومن حساس شده علنا کنترلم میکنه همش دلش میخوادتوخونه نگهم داره البته توخونه اخلاقش باهام خوبه ..خودشم اصلا دل دماغ بیرون بردن یا رفتن مسافرت زندگی کردن نداره ک حداق روحیه هردوتامون بهترشه ..فقط میره سرکاربرمیگرده نصف روزخوابه خیلی خستم کرده. روززن حتی یه تبریک خشک خالی هم نگفت درصوتی ک هرسال میگفت بحث کادو نیست منظورم اینکه هیچ واکنشی نداشت بی اهمیت بودبراش نسبت ب قبلاخستم ازش حس میکنم ازش متنفرم حتی ب زندگی بدون اون فکرم کردم چندبار خودش رسما افسرده شده منم داره دیوونه میکنه ازش سردشدم خودشم فهمیده نظرتون چیه چ کاری ازدستم برمیاد ؟؟