اره صداش میزنم
مادرشوهرم اهل تعریف کردن از همسرم نیست
برعکسش راه به راه ازش تعرف میکنم
حرصش میگیره
یه سری کلمات رو کلا نمیتونه ازش استفاده کنه مثه عشقم و نفسم و عزیزم و اینا
من استفاده میکنم و عکس العملشو میبینم و لذت میبرم
به نظرم هرچی دوست داری بگو
تکرار کرد اهمیت نده
دیگران متوجه میشن اون قبلا چجور بوده و الان چجور
میفهمن حسودی میکنه
همین بسه
برای من به خاطر یه تاپ و شلوارک هم حسادت میکنه
مرتب میگه جای این لباسها تو خونه نیست یا الان فصلی نیست که اینجوری بگردی
در صورتی که من حتی جلو بچه مم رعایت میکنم و وقتی مدرسه ست یا خوابه میپوشم
یعنی در این حد حال بهم زنه