[QUOTE=365512868]تازه گفته بیا پنچ شنبه بریم باهم کافه صحبت کنیم و هفته ای دوبار یا یبار همو میبنیم بنظرت این کار اگه عاقل نبودی قطعا اینجا تاپیک نمیزدی ک‌نظر بخای و مث بعضی نوجوان های خودسر کار خودتومیکردی
همه اینای ک گفتن از نامزدت تابعدعقدفاصله بگیر دختردارن یاخواهردارن هم سن و سال خودت پس خوبی تو رو میخان
نگفتن ک رابطه نداشته باش گفتن از بعد از عقد هرکاری دوس داشتی بکن
نه گلم من خیلی وسواسی دارم چون پیش مادر بزرگمم بودم اینطوری شدم ینفر از طرف چایم رد بشه میگم مریضیش ریخت تو چایم و کف دستمو میزارم رو چایم تا هیچی نره توش 😑خیلی دیونه ام نه از مادر بزرگم یاد گرفتم الان هی چند روزی دارم حس میکنم غذا درست کردنی حس میکنم خون تو غذا هستش که میخوام سرطان بگیرم ایدز بگیرم ☹️
سعی کن جوری ک داماد و خانوادش متوجه نشن زودتر مراسم عقد رو جلو بندازی 😁😁
هرچی بیشتر ب پسرِ فشار بیاری و رابطه نداشته باشی پسر زودتر عقدت میکنه
مطمعن باش اگه ۲۲ سالت بود کسی راهنماییت نمیکرد اما چون ۱۶ سالته واقعا باید یه سری چیزارو بدونی چون میگی مادرتم متاسفانه اصن نمیتونی باش بحرفی و درد و دل کنی
الان بهش اس دادم توپادگانه نمیتونه جواب بده بهش گفتم بایددرست تصمیم بگیرم برای زندگی و باید عقد کنیم من نمیتونم بلا تکلیفی بمونم و هی میگم عقد میگه چرا هی اصرار به عقد داری گفتم که بعد درست چشم عزیزم
مادرم خودش ۳۲ سالشه از من ببخشیدا بی عقل تر هستش خودش تو جونی ازدواج کرده هیچی از بچگی و نوجوانی نمیدونه چجور میخواهد راهنمایم کنه باز این دختر خالم هستش راهنمایم میکنه میگه چیکار کنم خالم چون انقدر اموخته به بچش تو مدرسه هم هیچی ازینا نمیگن فقط مسخره بازی 😐
افرین
ب خداخیلی عاقلی
تحت فشارش بذار تاعقد کنین بعد هرکاری خواسین بکنین
راسش منم ۱۷ سالگی عقد کردم و شیطونم بودم اصن ب عروسی نکشید کارم و همون عقد همه کارامونو کردیم ولی قبل عقد اصلا اصلا رابطه نداشتیم فقط روحیاط خونمون باهم یه کباب درست کردیم روزی ک از آزمایش خون برگشتیم همین و بس
هی میگم عقد شک میکنه فک میکنه مشکلم چیه تو خانوادم چی میگذره تازه بابامم محتاد هستش یبار بی احترامی کرد به خانوادم گفتم میخوام برم خونه دوستم کلیف انجام بدیم بی احترامی کرد به خودمو خانوادم گفتم دیگ نمیخوامت تموم و با شاخه گل ولباس منو سورپیرایزم کرد
خیلی حرفای شهوتی زد خیلی اصرار کرد و با لوندی بازی منو برد تو حس پیشمونم کاش اون روز اصلا روز نمیشد انجام نمیدادیم اون کارو و الان شما گفتید نگیره منو میگیرمرخفش میکنم مگه من بازیچش بودم تازه خانوادش برام چله هم اورده بودن با ۴۰۰تومن پول
نمیدونم چرا مادر بزرگم گفتش باید ازدواج کنم راضیما پشیمون نیستما ولی خوب زود بود درسته حرفتون و مادر منم مادربزرگم به پسر خالش داد ۱۳ سالگی داد ازدواج کرد و ۱۴ سالگی منو دنیا اورد اخه یه مادر ۱۴ ساله چی متوجه میشه ای خدا؟اونم قدیم الان باز نیست بگیم اره
اگه واقعا دوست نداره ولش کن
