افسرده شدم
حتی نمیدونم چجوری خودمو نجات بدم همه کارا تو مغزمه مغزم انگار دیگه ب بدنم حتی فرمون نمیده
نمیدونم چیکار کنم هیچ راهی نیست جلو پام
پل های پشت سرمو خراب کردم یمدت مستقل بودم زبان تدریس کردم ب خیال اینکه برای کنکور بخونم نرفتم و دوسه سال گذشت و همه چی یادم رفت کنکورم نمیتونم با کارای خونه و بچه برسونم
خسته ام از همه چی
فقط بخاطر پسرمه که زنده ام