2777
2789
عنوان

مهمون ناخوانده

| مشاهده متن کامل بحث + 1044 بازدید | 111 پست

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اقایون این حرفو که از زن حساب ببرمو که قبول ندارن برعکسش رو میخوان .. شما از راه سیاست و زبون خوب و ...

قربونت عزیزم،من مامان خودم مشاور خانوادست، از اول زندگیم با سیاست کامل رفتارکردم،اون بدرفتاری میکرد من محبت،اون میگفت پول ندارم میگفتم اشکال نداره جونت سلامت خودت بالاسرمنو بچه هاباش من باوجود تو خوشحالم، ۸سال چون خبرنداشتم ازخیانتاش هرجور بگی سکوت کردم و باسیاست زنانه رفتارکردم، از در که میومد استقبالش برو، غذاشوبیار، فضای آروم و شاد ایجادمیکردم،آهنگ بذار،برقص،فلان کن،از نظر رابطه هنوز که هنوزه میگه تاحالا کسیو  مثه تو ندیدم انقد بهم برسه،تو بهترین اندام و بهترین رابطه رو داری،آخه من گرمه مزاجم،حتی روزی ۳بار هم رابطه بخاد جواب میدادم،بعضی اوقات هم خودم پیش قدم میشدم ک نگه سردی، خلاصه ک اینا جوابگو نبود همش هم تقصیر مادرشه، چون نمیذاش شوهرم بمن نزدیک شه،اون احساس خطرمیکرد اگه شوهرم یکم بامن خوب میشد میومد بهش میگفت زن برات زیاده،مادرپدر و خواهر برادر برات پیدانمیشه،ولی زن رو هرلحظه میشه عوض کرد، این نصیحتارو ب پسراش میکنه همیشه، ک مبادا عروساش پسراشو ازش بگیرن، با اینکه من غریب بودم و اصن تو فکر دورکردن شوهرم ازخانواده ش نبودم، مثه ی دختر باهاشون رفتارمیکردم،میرفتم کارا کشاورزیشون بهشون کمک میکردم، عید میرفتم خونه تکونی براشون،هر روز بهشون سرمیزدم، چون غریب بودم اونارو مثه پدرمادرم داشتم،ی دفه بی احترامی نکردم، ولی اونا بدذات بودن، حتی ب پسرشون یادمیدادن پولاتو خرج خواهربرادرت کن،زن رو بیخیال،با اینکه من حامله بودم نمیگفتن زنت شاید نیازی داره،حالت تهوع داره، اصن،میگفتن برو شهرخودت مادرت جمعت کنه،ولی اگه نمیری با اینکه کمردرد داشتم میومدن خونه ام ریختو پاش میکردن میرفتن، زایمان کردم سر پول زایمان بامن دعوا کردن ،شوهرم دعوام کرد ک چرا سزارین شدی ک من باید پول بدم الان،زودباش طلاهاتو بده بفروشم تا خرج سزارینتو بدم، ازبس باهام دعوا کردن افسردگی گرفتم، بچمو دوس نداشتم فک میکردم تقصیر اونه ، اصن حالم انقدبدبود تا۲سال همش گریه میکردم، مادرشوهرم فرشی ک بهمون هدیه داده بود رو دید پهن کردم تو زمان زایمانم ک پاهام یخ نزنه تو زمستون،از زیر پام جمع کرد ک حق نداری پهن کنی،اینو یادگاری دادم فقط جمع باشه. من پاهام رو سرامیکا یخ میزد این خانوم از زیر پام فرشی ک بهمون داده بود رو جمع کرد،هیچی نگفتم، همیشه سکوت میکردم درمقابل کاراشون . انقد بلا سرم آوردن این خانواده ک نگو، یعنی من دو ماه سه ماه اگه شوهرم منو نمی‌برد شهرمون نمیگفتن گناه داری دل تنگی، میگفتن هر روز باید ازما سر بزنی،اونارو بیخیال، میترسیدن پسرشون دورشه ازشون   

اقایون این حرفو که از زن حساب ببرمو که قبول ندارن برعکسش رو میخوان .. شما از راه سیاست و زبون خوب و ...

من خودم همه سیاستارو بلدم ولی باید اون طرف هم یه خورده وجدان داشته باشه، شوهرمن خواهر برادر و پدرمادرش تو اولویت هستن،میگه اول اونا بعد اگه دلم خواست شماها،

فکرشو بکن براخودش خرید میکنه دوتا کاپشن دوتا شلوار،بعد من میگم برامنم فلان چیز روبخر لازم دارم،میگه پول ندارم،بعد جلو چشمام همون لحظه برا برادر زاده ش کاپشن کادو میخره، باهمون حال من هیچی نمیگم،نه دعوا نه غر،فقط تو دل خودم جوش میزنم.

برا خواهربرادرش کیسه برنج میخره،میده بهشون،خونه دوستاش میره گوشت میخره کباب کنن،بعد نمیگه تو خونه گوشت نیست،

مامانم بعد دوماه اومدخونمون،از ی هفته قبلش هی گفتم زشته اونا میان گوشت نیس،یکم بخر جلوشون یخچال خالی نباشه،نخرید،مجبورشدم تن ماهی بازکنم براشون، حالا برا خانواده خودش ک میان گوشت میخره کباب میکنه، خانواده من کادو برای خونه جدیدمون نزدیک ده میلیون اوردن، خواهربرادر اون نفری۵۰۰هزارتومن، ب خانواده خودش کباب داد،ب خانواده من هیچی،

این از نفهمی بعضی آدماست

من ۶رچی هم سیاست بخرج بدم،خوبی کنم این آقا وظیفه میدونه،

ولی خانواده خودش فقط اینو تیغ میزنن،حتی خرج مسافرتشون رو شوهرمن میده چون مادرش گفته ب خواهربرادرت باید برسی،ولی ی دفه محض رضای خدا نمیگه ب زنت اول برس بعد خواهر برادرت،..


اقایون این حرفو که از زن حساب ببرمو که قبول ندارن برعکسش رو میخوان .. شما از راه سیاست و زبون خوب و ...

من خودم همه سیاستارو بلدم ولی باید اون طرف هم یه خورده وجدان داشته باشه، شوهرمن خواهر برادر و پدرمادرش تو اولویت هستن،میگه اول اونا بعد اگه دلم خواست شماها،

فکرشو بکن براخودش خرید میکنه دوتا کاپشن دوتا شلوار،بعد من میگم برامنم فلان چیز روبخر لازم دارم،میگه پول ندارم،بعد جلو چشمام همون لحظه برا برادر زاده ش کاپشن کادو میخره، باهمون حال من هیچی نمیگم،نه دعوا نه غر،فقط تو دل خودم جوش میزنم.

برا خواهربرادرش کیسه برنج میخره،میده بهشون،خونه دوستاش میره گوشت میخره کباب کنن،بعد نمیگه تو خونه گوشت نیست،

مامانم بعد دوماه اومدخونمون،از ی هفته قبلش هی گفتم زشته اونا میان گوشت نیس،یکم بخر جلوشون یخچال خالی نباشه،نخرید،مجبورشدم تن ماهی بازکنم براشون، حالا برا خانواده خودش ک میان گوشت میخره کباب میکنه، خانواده من کادو برای خونه جدیدمون نزدیک ده میلیون اوردن، خواهربرادر اون نفری۵۰۰هزارتومن، ب خانواده خودش کباب داد،ب خانواده من هیچی،

این از نفهمی بعضی آدماست

من ۶رچی هم سیاست بخرج بدم،خوبی کنم این آقا وظیفه میدونه،

ولی خانواده خودش فقط اینو تیغ میزنن،حتی خرج مسافرتشون رو شوهرمن میده چون مادرش گفته ب خواهربرادرت باید برسی،ولی ی دفه محض رضای خدا نمیگه ب زنت اول برس بعد خواهر برادرت،..


استارتر جان، چی شد گلمرفتی با شوهرت حرف زدی؟؟؟نتیجه ؟؟

عزیزم بله صحبت کردم نتیجه نه خوب نه بد ... فعلا اوکی شدیم بهش گفتم چند روز همدیگه رو نبینیم خونه مامانم هستم ... ولی اون شب و گریه ها و استرسم به خاطر فامیلای عوضیش تا آخر عمر یادم نمیره یه دهنی به مرور ریز ریز ازش سرویس کنم . فکر کن بهم گفت اگه میدونستم معاشرتی نیستی بچه دوم رو به دنیا نمیوردیم.  معاشرت با دیگران براش از وجود بچش مهمتره عوضی . چند تا سوره و دعا برای رفع ظلم سیو کردم برای آرامش خودم میخونم ... ولی از غرورم گذشتم به خاطر آرامش پسرام ... 

عزیزم بله صحبت کردم نتیجه نه خوب نه بد ... فعلا اوکی شدیم بهش گفتم چند روز همدیگه رو نبینیم خونه مام ...

غصه نخور گلم اینم میگذره، ولی آدما کم کم چهره واقعی خودشون رو نشون میدن. الهی ی روز ب همه غصه هات ب عنوان تجربه نیگاکنی و با لبخند ازشون بگذری و زندگیت انقد شادبشع کنار بچهاو شوهرت ک بگی خداروشکر چقد خوشبختم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792