یادمه یک روزهایی بود که از شدت ناامیدی توی خیابون دنبال پوستر تبلیغات مهد بودم که برم بشم مربی یک شب هایی که فکر میکردم صبح نمیشه شاید اگه کسی ببینه الانم بگه خب حالا خیلی هم موفقیت نیست ولی موفقیت برای هرکس فرق داره برای منی که با بیماری جنگیدم با ناامیدی جنگیدم با افسردگی جنگیدم الان رشته و شغلی که دارم موفقیته چون من تو اوج نابودی خودم معجزه خدا رو دیدم همینه که معجزه است . شغل خاصی نیست پرستارم ولی هر وقت موجودی حسابم حقوق میاد یاد روزایی میفتم که برای ۲۰۰ تومن میخواستم یکماه کار کنم اونم کاری که علاقه ای بهش نداشتم اینم برای یکی که شاید فکر میکنه امیدی نیست و برای خدایی که بدونه معجزه اش رو فراموش نکردم و شاکرش هستم ،🌺❤️