دایی بابام ۶۰ سالشه مرتیکه کچل از تو خونه یکی از زنای فامیل دراومد تازه اون زنه هم شوهر داره هم بچه و نوه 🤐
از وقتی اومدم حالم خرابه مامانم همش میگه من می دونم تو یه اتفاقی برات افتاده بگو چیشده من مامانتم تو چشمات نگاه کنم می فهمم یه چیزی الکی گفتم گفت نه تو داری یه چیزی رو پنهون می کنی
چی کار کنم