با هم دوستیم.زنگ زد گفت دلم گرفته میشه بیام پیشت؟منم با اینکه خیلی سرم شلوغ بود فهمیدم حالش خوب نیس گفتم بیا
تک فرزند هست.خانواده سنتی و سختگیری داشته یه بیرون با دوستاش نمیذاشتن بره و... الانم ازدواج کرده تنبلی تخمدان و مادر نشدن و طعنه های فامیل شوهر
گریه میکرد میگفت دلم از این میسوزه زندگی نکردم.جوانی نکردم یه عمر حسرت به دل بودم الانم باید عکس بچه های بقیه را لایک کنم و حسرت به دل باشم.اینقدر سوزناک میگفت دلم کباب شد.می گفت دیگه نمیرم دکتر ۸ ساله خسته شدم.😭😭😭😭😭😭همه آزمایشاش سالمن فقط کیست ریز داره.میگه سری آخر دکتر گفته در حد تنبلی هم نیس با اصلاح سبک خوب میشی اونم جواب نداده.اصلا به عمرم این اندازه غمگین نشده بودم که امشب برای دوستم شدم.
راهکاری تجربه ای دارین بهش بگم؟اگرم نه براش دعا کنین