سلام به قافیه سرگردانی که مادر غزلش بهش گفت: تو مال ابیات ما نیستی! تو رو سر راه پیدا کردیم... قصیده هایت تو را ول کرده بودند... نیمه دیماه بود... سگ ها زوزه میکشیدند و لبهی پرچین دیوارها کلاغ ها زار می زندند و تو رها شده بودی...
داخل سبد تو یک کاغذ بود با این نوشته: قافیهام را دریابید که در این سرما یخ نکند.